عزیز، امتیاز روزانهت رو برای خوندن اولین مقاله دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
به صفحه مقالات برو تا بتونی مقاله بعدی رو بخونی و امتیاز جمع کنی.🦋💜
این مقاله پیاده شدهی لایو اینستاگرامی با همین موضوع(سواد سفید و بی سوادی سفید) در سال 1398 و ابتدای شیوع کروناست
در مقاله قبلی راجع به معضل بی سوادی صحبت کردیم(برای مطالعه مقاله ریشه مشکلات مان کجاست؟ روی لینک کلیک کنید) و گفتیم که جامعه ما به خاطر بی سوادی است که دچار این همه بحران و نارضایتی جدی شده است. زندگی ها از نظر کیفی و کمی به سمت سقوط رفته و ارتباط های انسانی مان به مشکل خورده و همه دچار استرس و اضطراب شدیم.
مورد دیگر اینکه، در بقیه کشورها استاندارد های سواد تغییر کرده ولی ما هنوز توقع داریم با همان سواد قدیم بتوانیم زندگی مان را به درستی بگذرانیم و پیشرفت کنیم. هنوز دغدغه این را داریم که حتما مدرک های بالا داشته باشیم(البته که لازم است ولی کافی نیست) ولی متاسفانه در عمل تغییری نمیبینم و در مهارت های زندگی لنگ میزنیم.
راه حل این موضوع هم این است که ما به دنبال با سواد شدن باشیم. ببینیم سواد چیست؟ چطور کسب اش کنیم و خودمان را حداقل به سطح متوسط بین الملل برسانیم.
در این مقاله میخواهیم این موضوع را به طور شفاف بررسی کنیم و به صورت عملی به این مسئله بپردازیم.
اسم این جریان « سواد سفید در مقابل بی سوادی سفید»
سواد سیاه در واقع همان سواد خواندن و نوشتن است.
چرا به آن سیاه میگوییم؟ زیرا ما با قلم و کاغذ مینویسیم یا تایپ میکنیم و کاملا قابل دیدن است. این سواد را تقریبا همگی بلدیم و مدرک گرفتیم.
توجه: اگر من از سواد سفید صحبت میکنم، نفی کننده سواد سیاه نیست. منطورم این نیست که این مدرک ناکارآمد است و کار ما را راه نمیاندازد، نه، بلکه منظورم این است که من فرض میکنم همگی این مدرک را داریم و اگر نداشته باشیم که یعنی پایین ترین سطح سواد را هم نداریم.
سواد سفید یعنی من مدرک دارم اما من نمیتوانم از اطلاعات رشته تحصیلی ام استفاده کنم و کاربرد آن را در زندگی پیاده کنم. سواد سفید شامل رشته ای که خواندم و یک سری اطلاعات که یونسکو در تعریف قبلی سواد بیان کرده بود مثل سواد عاطفی، مالی، ارتباطی و... .(در مقاله ریشه مشکلات کجاست؟ به آنها اشاره شده است)
نکته: این بیانی که من از سواد گفتم برای ساده تر شدن مطلب است وگرنه لزوما یک تئوری نیست.
یکی از مولفه های سواد سفید توسعه فردی است و این موضوع زمینه رسیدن به توسعه اقتصادی است. امکان ندارد فردی از نظر ابعاد مختلف به شکوفایی برسد ولی سواد سفید نداشته باشد.
حرف من این است که بعضی از افراد غر میزنند که «اوضاع اقتصادی افتضاحه، کار نیست، مشتری نیست و...» ولی نمیدانیم که ما ملزومات اصلی را نداریم .
یعنی سواد و مهارت لازم برای درآمد زایی در عصر حاضر را نداریم. مثال: در زمان های قدیم که شغل مردم کشاورزی و کارگری و باغداری بود، عده زیادی سرکار میرفتند. زمانی که جامعه به سمت ماشین آلات و صنعتی شدن رفت یک سری از کارگران و کشاورزان بیکار شدند.مدیران کارخانه هم بعد از تعدیل نیرو افرادی را استخدام کردند که دانش استفاده از آن دستگاه ها را داشتند.
این افرادی که بیکار شدند در واقع با سواد زمانه خود پیش نرفتند. آنها باید سراغ کسب سواد مورد نیاز زمانه خود یعنی «آموزش کار با آن دستگاه ها» میرفتند تا دوباره بتوانند مشغول به کار شوند.
بنابراین زمانی که دوره عوض میشود و همه بروز میشوند، اگر من با آن روند پیش نروم حتما دچار بی سوادی میشوم و این بیسوادی منجر به بیکاری،فقر، سقوط و... میشود.
پس باید به دنبال یادگیری مهارت های مناسب باشیم. به طور مثال: اگر من سواد ارتباطی را نداشته باشم و نتوانم با مشتریانم ارتباط خوبی برقرار کنم و رضایت آنها را جلب کنم ، آنها به رقیب من که مهارت ارتباطی را میداند، مراجعه میکنند و من مشتری را از دست میدهم.
درسته که ما در کشورمان بحران اقتصادی داریم ولی با عدم بروز رسانی خود در زمینه مهارت های زندگی، این شرایط را برای خودمان بدتر میکنیم.این موضوع را بی سوادی سفید مینامیم.
چرا میگوییم سفید؟ چون مثل مدرک قابل دیدن نیست. کسی با دیدن شما نمی تواند ببیند شما سواد سفید دارید یا خیر.
این سواد متاسفانه نه قابل سجنش است، نه در آمارها نشان داده میشود، نه به فرد فشاری وارد میکند تا به دنبال کسب آن برود.(چون هم خود فرد هم دیگران به این مسئله آگاه نیستند و همین مسئله باعث سقوط و پسرفت ما میشود) .
یکی از علت های بی سوادی سفید این است که فرد فکر میکند به خاطر اینکه مدرک دارد و سواد و جایگاه اجتماعی مناسبی هم دارد، همین کافی است. ولی میبیند که یک سری بد شانسی هایی در زندگی اش در حال رخ دادن است که نمیتواند زندگی اش را به درستی پیش ببرد و در تعامل با دیگران احساس ضعف دارد.
امروزه ما فقط نیاز به خواندن و نوشتن نداریم. بلکه سواد های دوازده گانه یونسکو را هم نیاز داریم. که شامل:سواد ارتباطی، سواد تحلیلی یعنی من بتوانم موارد واخبار معتبر را از نامعتبر تشخیص دهم.
سواد عاطفی و ده ها سواد و مهارت دیگر مثل مدیریت زمان و برنامه ریزی و سواد های دوازده گانه یوسنکو را نیاز داریم تا بتوانیم زندگی با کیفیت و رضایت بخشی را تجربه کنیم.(به شرطی که به آن عمل کنیم) به همه این موارد، سواد زندگی یا سواد سفید میگوییم.
شاید یکم بحث سنگین باشد ولی سعی کنید توجه کنید. چون ما باید این مسائل را بفهمیم . یعنی اصلا به این فکر نکنید که «سخته من متوجه نمیشوم »، از بس این مدلی با خودمان حرف زدیم و بعد رفتیم سراغ پیج هایی که ما را میخندانند و سرگرم میکنند و جذاب هستند متاسفانه به اینجا رسیدیم. شاید نباید اینجوری میشد ولی خب ما خودمان انتخاب کردیم که وقتمان را چگونه بگذرانیم.
قسمت اول هر پاراگراف مربوط به بیسوادی سیاه و قسمت دوم مربوط به بی سوادی سفید است.
نکته: از شما این درخواست را دارم که بررسی کنید الان در رتبه های بالای اجتماعی و اقتصادی و در کل جامعه ما، چقدر افراد دارای سواد سیاه و بدون سواد سفید داریم؟ بعد میگوییم چرا مملکت ما به اینجا رسیده.
شما از لحن صحبت و مدل تحلیل بعضی از افرادی که در رسانه های ما حضور دارند متوجه بیسوادی سفید آنها میشوید. منتها بیسوادی آن شخص دیده نمیشود چون میگوید من مدرک دارم. متاسفانه بعضی اوقات ما آنها را انتخاب کردیم که در رسانه حضور داشته باشند و این موضوع نشات گرفته از بی سوادی سفید ماست.
در بی سوادی سیاه هرگز فرد نمیتواند در مراتب سیاسی قدم بردارد. نمیتواند نماینده مجلس، رئیس جمهور و... شود ولی در بی سوادی سفید کاملا انجام شدنی است.
شما در کجا دیدید که در لیست شروط انتخاب کاندید های ریاست جمهوری یا نماینده مجلس ، مواردی مثل داشتن سواد ارتباطی، اجتماعی، عاطفی و... باشد؟
متاسفانه فعلا قابل سنجش نیست . شاید اگر این موضوع دغدغه ما باشد، ابزار هایی برای سنجش این موضوع پرسش نامه هایی بسازیم. اما الان اصلا آن را نمیبینیم چون سفید است و دیده نمیشود. حال میبینید که مشکلات ما از کجا شروع میشود. و متاسفانه سواد سفید جزو شرایط کلی زندگی ما نیست یعنی نه تنها در سیاست، بلکه موارد پایین تر مثل انتخاب شریک زندگی مان هم این موارد را نمیسنجیم و فقط اگر شخص مدرک خوبی داشته باشد، حاضر به ازدواج با او میشویم.
حالا ببینید چگونه بعضی ها دزدی میکنند، دچار مشکلات میشوند، ما را دچار مشکلات میکنند و خیلی راحت فرار میکنند. چون موقعیت برای آنها فراهم بوده و ما به آنها اجازه دادیم، با این افراد ارتباط برقرار کردیم و قبول شان کردیم.
فرد با اثبات عدم توان در انجام کاری یا ناتوانی در خواندن متن شناخته میشود. یعنی اگر شخص نتواند متنی را بخواند سریع تشخیص داده میشود بی سواد است و اخراج میشود. اما در بی سوادی سفید آن شخص کلی رزومه کاری دارد و کار خود را پیش میبرد و استخدام میشود و به راحتی بیسوادی سفید آن ها مشخص نمیشود، مگر به او بگویند:«بیا و خودت رزومه ات را بساز، لینکدین بده، ایمیل بده». در واقع زمانی این موضوع مشخص میشود که فرد وارد تعامل با دیگران میشود و می بینیم این فرد حتی نمی تواند یک جمله ساده را بنویسد.
توجه! قصد من این نیست که بفهمیم شخص نمی تواند جمله بنویسد، بلکه میگویم ما از یک جمله ساده نوشتن مشکل داریم تا مسائل دیگری که درگیر آن هستیم. ولی عین خیال مان نیست و اصلا برایمان ارزشمند نیست و گاهی اوقات حتی سوسول بازی میدانیم و مسخره میکنیم.
در پی مسخره کردن باید بگویم حتی بعضی از بچه هایی که دوره اکوتراپی ما را شرکت میکنند نزدیکان شان نمی دانند که در دوره شرکت میکنند. چون مسخره میکنند و مثلا میگویند:« خل شدی؟ بگیر بخواب روز جمعه ای چه حوصله ای داری،حیف پولی که داری میدی، به جای این برو تفریح و سفر ...»
معظل بیسوادی سفید اینجاست که حتی یک عده کمی هم که به فکر با سواد شدن هستند، آنقدر مراقب هستند تا کسی متوجه این موضوع نشود.چون از نظر آنها این موارد برای ما آب و نان نمیشود.
الان آنقدر این موضوع در جامعه ما غریب و مجهول است، تا حدی که افرادی که دنبال سواد میروند برای دیگران قابل درک نیستند و مذموم و مورد تمسخر قرار میگیرند.
و بدانید افرادی که در قرن های قبلی به دنبال سواد سیاه میرفتند، دیگران آنها را مسخره میکردند. چون در آن زمان احساس نیاز نبود.
نکته اینجاست در کشورهای پیشرفته قبل از اینکه روز موعد فرا رسد و تازه متوجه شوند که به سواد نیاز دارند، افراد به دنبال یادگیری میروند تا در روز موعد همه سواد داشته باشند.
متاسفانه در کشور ما با وجود اینکه زمانِ نیاز به این سواد خیلی وقته که گذشته، اما هنوز ما در حال تمسخر دیگران هستیم و اصلا به دنبال یادگیری نمیرویم.
خب، در اینجا میخواهم به شعری اشاره کنم که میتوانید خودتان را بسنجید که در کدام حالت هستید؟
بهتر است واقعا فکری برای خودمان کنیم. اگر مسئله و راه حل را پیدا کردیم، به این موضوع فکر کنیم که الان چه اقدامی میخواهیم داشته باشیم، تصمیم ما چیست؟ میخواهیم جزو کدام دسته باشیم؟
قسمت تاسف بار دیگری که وجود دارد، این است که ما دچار یک سری از بیماری های روانی شدیم.
این بیماری های روانی به طور ناخودآگاه در نقطه کور ساختار هویتی و شخصیتی و رفتاری ما قرار میگیرد و حتی اگر ما با خودمان بگوییم:« من واقعا خواهان یاد هستم و میخواهم علمی که دارم را عملی کنم و پیش بروم» اینها اجازه نمیدهند که ما به سمت یادگیری و دانستن و افزایش مهارت هایمان برویم.
هر فرد سالمی که می تواند با واقعیت و با دیگران ارتباط سالمی برقرار کند، حداقل ۱۴ نوع اختلال دارد و این موضوع باتوجه به شرایط ما یک مسئله بدیهی است. مثل اضطراب، نشانه های افسردگی، وسواس فکری و...
ما اگر این موضوع را نبینیم و برای خودشناسی، پیشگیری و درمان اقدام نکنیم. حتی اگر بخواهیم سواد سفید را یاد بگیریم هم نمی توانیم. چون این بیماری ها مانع ما میشوند.
حال متوجه عمق فاجعه شدید؟ یعنی شما در هر سنی که باشید اگر الان هم شروع کنید دیر است. یعنی هر چه سریعتر باید شروع کنید و برنامه ریزی کنید و روزی یک ساعت تا سه ساعت به این قضیه اختصاص دهید.(چون از دنیا عقب ماندیم) تازه افرادی خیلی پیشرفت و اهداف شان برای شان مهم است حتی تا ۵ ساعت برای این سواد و درمان باید وقت بگذارند. تا سریع تر در جایگاه مناسب و دلخواه خود قرار گیرند.
پس هر چه سریعتر به سمت یادگیری و درمان کردن موانع سواد قدم بردارید.
دلگرم باشید و دل آرام
ثبت دیدگاه
ورود برای پیوستن به گفتگو
ماموریت اشتراک نظر
عزیز، امتیاز روزانهت رو برای اولین بازخورد دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
با ثبت یک بازخورد دیگه میتونی بازم امتیاز جمع کنی!🦋💜