عزیز، امتیاز روزانهت رو برای خوندن اولین مقاله دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
به صفحه مقالات برو تا بتونی مقاله بعدی رو بخونی و امتیاز جمع کنی.🦋💜
آیا تا به حال شده بدون دلیل مشخصی احساس ناراحتی، عصبانیت یا بیقراری کنی؟
یا در موقعیتی باشی که واکنشی افراطی نشان بدهی و بعد پشیمان شوی؟
اینها نشانههایی هستند که میگویند هنوز رابطهی شفافی با احساساتت نداری.
شناخت احساسات، مهارتی است که بیشتر ما در مدرسه یاد نگرفتهایم؛ اما حقیقت این است که بدون شناخت احساسات، نه میتوانیم خودمان را خوب بفهمیم، نه دیگران را درست درک کنیم، و نه تصمیمهای دقیقی بگیریم. در این مقاله، سفری علمی، تحلیلی و تجربی به دنیای احساسات خواهیم داشت و یاد میگیریم چگونه احساسات را بشناسیم و به شکلی سالم مدیریتشان کنیم.
احساسات، واکنشهای روانی–جسمانی نسبت به اتفاقات محیطی یا درونی ما هستند. این واکنشها از ترکیب افکار، باورها، خاطرات و شرایط فیزیولوژیکی ما شکل میگیرند.
بهطور ساده، وقتی اتفاقی میافتد:
مغز آن را تفسیر میکند؛
بر اساس تفسیر، احساسی مثل خشم، ترس، غم یا شادی شکل میگیرد؛
این احساس به بدن سیگنال میفرستد (مثل تپش قلب یا سفت شدن عضلات)؛
سپس واکنش رفتاری ما اتفاق میافتد.
نکتهی مهم اینجاست: همیشه آنچه ما احساس میکنیم، با واقعیت بیرونی یکسان نیست. بلکه حاصل تعبیر ذهنی ماست. ما این قسمت رو در دوره ی مهندسی فکر و تئوری CBT خیلی کامل بررسی کردیم و روش شناخت تعبیرهای ذهنی اشتباه از درست رو هم یاد دادیم.
طبق یافتههای روانشناسی مثبتگرا و علوم اعصاب، افرادی که مهارت بالایی در شناخت احساسات دارند:
روابط بهتری تجربه میکنند؛
تصمیمات منطقیتری میگیرند؛
اضطراب و استرس کمتری دارند؛
و در مواجهه با بحرانها تابآوری بیشتری از خود نشان میدهند.
به این مهارت، «خودآگاهی هیجانی» گفته میشود — یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که دانیل گلمن دربارهاش پژوهشهای گستردهای انجام داده.
یکی از اشتباهات رایج این است که فکر کنیم «مدیریت احساسات» یعنی سرکوب کردنشان. بسیاری از ما از کودکی یاد گرفتهایم که باید ناراحتیمان را قورت بدهیم، خشممان را پنهان کنیم، یا تظاهر کنیم که همیشه خوبیم. اما احساسات سرکوبشده نهتنها از بین نمیروند، بلکه بعدها به شکل بیماریهای روانتنی، پرخاشگری یا اضطراب شدید برمیگردند.
پس اولین گام مدیریت احساسات، شناختن و پذیرفتن آنهاست.
شاید بد نباشه برای پذیرش بهتر احساسات این مقاله رو مطالعه کنی:
چگونه احساسات منفی ام را بپذیرم؟
بسیاری از افراد فقط چند احساس پایه مثل «خشم»، «غم»، «شادی» یا «ترس» را میشناسند. در حالیکه طیف وسیعی از احساسات وجود دارد: حسادت، ناامیدی، دلزدگی، گناه، شرم، آرامش، هیجان، بیقراری و...
مطالعات نشان دادهاند که هرچه دامنه واژگان احساسیمان وسیعتر باشد، تواناییمان در درک دقیقتر احساسات و مدیریت آنها بالاتر میرود (Barrett, 2017).
سعی کن در طول روز احساساتت را با دقت بیشتری نامگذاری کنی. مثلاً بهجای «حالم خوب نیست» بگو:
«احساس بیحوصلگی دارم»
«احساس تنهایی میکنم»
یا «دلم برای پشتیبانی عاطفی تنگ شده»
قبل از هر واکنش سریع، چند ثانیه مکث کن و از خودت بپرس:
الان دقیقاً چه احساسی دارم؟
این احساس از کجا آمده؟
چه چیزی باعثش شده؟
نوشتن احساسات در دفتر روزانه یا استفاده از اپهای ثبت احساسات (مثل Moodnotes یا Daylio) هم بسیار مفید است.
بدن ما بهترین آینهی احساسات است. مثلاً:
تنگی نفس یا گره در گلو میتواند نشانه اضطراب باشد؛
فشردگی فک یا مشت کردن دستها نشانه خشم؛
و سنگینی شانهها یا اشک، نشانه غم.
گوش دادن به نشانههای بدنی، به ما کمک میکند پیش از انفجار هیجانی، آنها را تشخیص دهیم.
شناخت احساسات فقط نیمی از راه است. برای زندگی سالم و ارتباط مؤثر، باید بتوانیم آنها را بهشکل سازنده مدیریت کنیم. در ادامه چند روش علمی و کاربردی را معرفی میکنم:
این تکنیک ساده و مؤثر بهویژه در لحظات بحران کاربردی است:
S: توقف کن (Stop)
T: تنفس عمیق بکش
O: مشاهده کن که چه احساسی داری و بدنت چه واکنشی نشان میدهد
P: پاسخ هوشمندانه انتخاب کن، نه واکنش ناخودآگاه
یک روش مهم در رواندرمانی شناختی–رفتاری است. بهجای اینکه بگویی:
«اون حرفش خیلی توهینآمیز بود»
بپرس:
«آیا ممکنه که او منظور بدی نداشته؟ شاید فقط عصبی بوده.»
این بازنگری در تعبیر رویدادها، باعث کاهش بار احساسی میشود.
تحقیقات جیمز پنبیکر نشان داده که نوشتن درباره احساسات در قالب «نوشتار هیجانی» (Expressive Writing)، اضطراب و افسردگی را کاهش میدهد.
مثلاً هر شب چند دقیقه دربارهی احساست و علت آن بنویس، بدون اینکه خودت را سانسور کنی.
این اصل بر اساس یافتههای مغزی (Siegel, 2010) میگوید:
«فقط نامگذاری دقیق احساس، فعالیت ناحیه آمیگدالا (مرکز هیجانات شدید) را کاهش میدهد.»
پس دفعه بعد که احساس خشم یا ترس کردی، با خودت بگو:
«الان احساس ناامیدی دارم.»
یا «این حس بیارزشی اومده سراغم.»
و همین بهتنهایی اثر آرامبخش دارد.
تمرینهای ذهنآگاهی (مدیتیشن) کمک میکنند که به احساساتت آگاه باشی، بدون اینکه درگیرشان شوی. مثل کسی که کنار رودخانه نشسته و به عبور برگها نگاه میکند — بدون اینکه دنبالشان برود.
مطالعات زیادی (Kabat-Zinn, 2003) تأثیر مثبت ذهنآگاهی را در کاهش اضطراب، افزایش خودآگاهی و بهبود تنظیم هیجانی تأیید کردهاند.
یکی از مراجعانم که در روابطش بهسرعت عصبانی میشد و بعد پشیمان، بعد از چند جلسه تمرین شناخت احساسات، گفت:
«برای اولین بار فهمیدم پشت عصبانیت من، ترس از طرد شدنه. وقتی اینو فهمیدم، تونستم با شریکم صادقتر صحبت کنم، بدون داد و فریاد.»
شناختن احساس، مثل روشنکردن چراغ در اتاق تاریک است. دیگر به جای دستوپا زدن، میتوانی ببینی، بفهمی و مسیر بهتری انتخاب کنی.
شناخت و مدیریت احساسات یعنی:
شنیدن صدای درون؛
ترجمهی آنچه در بدن و ذهن میگذرد؛
و پاسخ به آنها با آگاهی و مسئولیت.
احساسات دشمن ما نیستند؛ پیامآورهایی هستند که اگر درست شنیده شوند، به ما کمک میکنند خودمان را بهتر بشناسیم، تصمیمهای هوشمندانه بگیریم و با دیگران ارتباط انسانیتر برقرار کنیم.
اگر بخواهم این مسیر را در یک جمله خلاصه کنم:
«هر احساسی، پلی است برای شناخت عمیقتر خودت.»
خب! حالا بگو چقدر به درونت نزدیکی و احساساتت رو می شناسی؟
Barrett, L.F. (2017). How Emotions Are Made
Goleman, D. (1995). Emotional Intelligence
Siegel, D. (2010). The Whole-Brain Child
Pennebaker, J.W. (1997). Writing About Emotional Experiences as a Therapeutic Process
Kabat-Zinn, J. (2003). Mindfulness-Based Stress Reduction
ثبت دیدگاه
ورود برای پیوستن به گفتگو
ماموریت اشتراک نظر
عزیز، امتیاز روزانهت رو برای اولین بازخورد دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
با ثبت یک بازخورد دیگه میتونی بازم امتیاز جمع کنی!🦋💜