مقاله ویپلش whiplash، روایتی از حاکمیت سیاه والد سرزنشگر به نوشته هاجر یادگاری

ویپلش whiplash، فیلمی انگیزشی یا نمود روی جهنمی والد سرزنشگر؟

شروع به دیدن فیلم «ویپلش whiplash» که کردم، ابتدا خود را با یک فیلم انگیزشی روبه رو دیدم. مرتب در دلم زبان به تحسین اندرو، جوانی جاه طلب، جسور، با اراده و ذوب در هدف که همهچیزش، حتی عشقش را هم برای رسیدن به هدفش رها می کند. با سرپرستی یک مربی خشن و سنگدل که تنها مسیر موفقیت را سرزنش و کنترل شدید می داند. اگر بخواهم «والد سرزنشگر درون» را در نقش فردی تصویر پردازی کنم، بی شک او فلچر خواهد بود. با تمامی خصوصیاتش که می توان حتی او را دوست داشت و باورش کرد!

 

اندرویی درون هریک از ما پنهان است

اندرو که در خانواده ای نسبتا معمولی رشد کرده است، انگار به چیزی بیش از عضو یک خانواده بودن نیاز دارد. نیاز به اینکه ببینندش. توجه. مهم باشد. گاهی اوقات انگار دوست نداریم با ما مثل بقیه رفتار کنند و صرفا قبولمان داشته باشند. انگار دوست داریم به نوعی شاخص یا ممتاز ما را ببینند و این دیدن را بفهمیم. انگار که برای اندرو همین که در خانواده کاملا مقبول و پذیرفته ای است، گذشته از شخصیت و موفقیتش، کم و ناچیز است. او به دنبال یک چالش واقعی در زندگی است تا چیزی را به خودش ثابت کند و فراتر از یک عضو معمولی از یک خانواده ی معمولی باشد.

«فلچر» یک مربی سرزنشگر حرفه ای با جذابیت های یک انسان کمال طلب، گویا این نیاز را می بیند و اندرو به شدت در دام راضی کردن او می افتد.

چاهی که انتها ندارد

«اندرو نیمن: ترجیح می‌دهم مست بمیرم، در 34 سالگی شکست بخورم و مردم پشت میز شام درباره من صحبت کنند تا اینکه در 90 سالگی زندگی کنم و ثروتمند و هوشیار باشم اما هیچ کس من را به خاطر نیاورد که چه کسی بودم.»

تصویری انسانی از والد سرزنشگر درون

(فیلم ویپلش را از اینجا می توانید تماشا کنید)

کمال طلبی و سرزنشگری، دو روی یک سکه هستند که هرگز از هم جدا نمی شوند. کمال طلبی بیمارگون که با ابزارهای گوناگون تحقیر، سلطه، سرزنش، خشم، تنبیه و نادیده انگاشتن همراه است و می پندارد همین ها صرفا باعث موفقیت می شود و تشویق و حمایت صرفا لوس کننده و مانع پیشرفت است. ویپلش whiplash تمامی این ها به بهترین وجه ممکن در خود به نمایش گذاشت. هیچ کس کافی نیست. بیست هم اگر بگیری باز سرزنش می شوی که هر وقت بیست و یک شدی آن وقت بیا و توقع نوازش و تشویق داشته باش!

حتی اگر کاپ طلا را هم در دستت بگیری و عرضه کنی، بازهم چیزی کم داری از کسی. امان از مقایسه!. خلاصه هیچ راه خلاصی برای تأیید گرفتن نخواهد بود هرگز!. چرا که تآیید و تشویق، انتهای مسیر موفقیت است و آغاز درجا زدن.

همان طور که فلچر می گوید: «بدترین کلمات در حرفه ی ما اینست: «گل کاشتی» این انتهای مسیر کمال است و همین به موفقیت آسیب می زند» اما واقعا برای پیمودن مسیر کمال راهی جز شکنجه ی دائمی حتی به قیمت مرگ وجود ندارد؟ شاید نه! شاید هم بله.

موفقیت یا اجبار به موفقیت؟

«ترنس فلچر: اگر موفقیت لعنتی رو می‌خوای بدستش بیار!»

قطعا پیمودن مسیر موفقیت، اینکه بخواهی درجات عالی تحصیلی را بگذرانی یا در المپیک رتبه بالایی بیاوری و...، با راحتی و زندگی معمولی همسو نیست. باید از چیزی چشم بپوشی تا چیزی را به دست آوری. اما من شخصا مسیر موفقیت را با روش «ادی عقابه» بیشتر می پسندم تا ویپلش whiplash و فلچر. زندگینامه ی نوابغ و مشاهیر را که بخوانید خواهید دانست که بسیاری از آن ها از بیماری های روانی رنج می برده اند. یک وسواس و اجباری درونی که برای از بین بردن دردش گوییا مجبوری به سمت کاری خارق العاده بروی. چالشی بزرگ تا ثابت کنی بزرگ هستی و قابل تحسین. این چالش را، با وجود دردهایی که دارد دوست داری. چون هویتت را به نمایش می گذارد. نشان می دهد دیگر بزرگ شدی. مهم هستی. یک مازوخیسم عجیب!

اما چرا اندرو؟ او که در خانواده ای به ظاهر پذیرا و باز و دور از سرزنش زندگی می کند. سطحی اگر نگاه کنیم انگار خوشی زیر دل بعضی ها می زند که از بستر گرم و نرم خود بلند می شوند و مسیری را می پیمایند که بسیار خطرناک است. برای هدفی سخت و چالشی و گاهی باورنکردنی. پاسخ از دیدگاه من اینجاست: برای سالم بودن، حدی از چالش و رقابت نیاز است. حدی که تو را از زندگی دور نکند اما تا حدی هم از حاشیه ی امنیتت جدا کند.

بالاخره حمایت والدینی خوب است یا مخرب؟

حتی در خانواده های عادی و پذیرا، اینکه تو را بچه فرض نکنند و مدام تحت حمایت خودشان نگیرند هم سوی دیگری از کمال طلبی را موجب می شود. پرورش و ایجاد مهار «بزرگ نباش» و نگه داشتن فرزند در حاشیه ی امنیت و خطرنکردن محض دلسوزی یا حمایت. که از این کار به «بیش حمایتی» تعبیر می شود. اینجاست که ممکن است فرزند خطری را برای بزرگ شدن انتخاب کند که ممکن است به قیمت زندگی اش تمام شود. کاری که شاگرد فلچر انجام داد و خود را کشت. یا اندرو که به خشم و افسردگی رسید.

ویپلش whiplash نمایی از حاکمیت والد سرزنشگر

بین افراط و تفریط همواره یک نقطه ی تعادل است که باید با زیرکی پیدایش کرد و در همان نقطه ایستاد و مرتب مثل دوچرخه سواری در حرکت بود تا این تعادل بهم نخورد.

در جایگاه والدینی شما می توانید فرزندانتان را تا حدی از فرستاده شدن به کام دژخیم سرزنشگر بازدارید. مثل مادر «ادی»، دست از بیش مراقبتی بکشید. همراه با کمی حمایت و تشویق، پذیرش شکست یا موفقیت در فرزندتان، نگرانی خود را کنترل کنید. اجازه بدهید فرزندتان با کمی خطر، ناکامی و بیرون رفتن از حاشیه امنیت رو به رو شود.

اما در نهایت اندرو سربلندمان کرد. او در برابر تحقیر و تحکم و سرزنش های مدام فلچر قد علم کرد. او را به چالش کشید. خودش را تحسین کرد و در نقطه ای بالاتر از والد سرزنشگر ایستاد. جایی که با وجود زخم های موفقیت بر انگشتان، غرور و تحسین را به همراه خود آورد. جایی که دیگر او بر سرزنشگر درونش حکم می راند و نه برعکس و اینک، نه برای کسب تحسین او، بلکه برای اینکه این جایگاه اوست، حق اوست و برای به دست آوردنش تلاش کرده است بر مسند رهبری ارکستر تکیه می زند و سرزنشگرش را رام و مطیع خود می سازد.

سخن آخر

ویپلش whiplash به ما آخر و عاقبت زندگی تحت سلطه ی والد سرزنشگر درون را نشان می دهد. اگر آگاهانه و با اشراف به نقش های والد سرزنشگر- کودک مطیع و مسیر سلامت موفقیت به تماشای این فیلم بنشینید، انگار که اراده را در تجسم یک انسان خواهید دید. ممکن است نیرو و انرژی خوبی به سمت شما بیاید و از اندرو الهام بگیرید. اما بسیار مهم است مراقب باشید در این میان خط قرمزهای زندگی تان را له نکنید چون موفقیت در مقابل زندگی، دمی است از یک عمر. خط قرمزهایی مثل سلامتی، عشق، خانواده که اگر نباشند، پس قرار است جام موفقیت را پیش چشم چه کسانی بالا بگیرید و چه کسانی برایتان دست خواهند زد؟

دلگرم باشید و دلارام

هاجر یادگاری

هاجر یادگاری

ثبت دیدگاه

0 دیدگاه

ورود برای پیوستن به گفتگو