عزیز، امتیاز روزانهت رو برای خوندن اولین مقاله دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
به صفحه مقالات برو تا بتونی مقاله بعدی رو بخونی و امتیاز جمع کنی.🦋💜
هوشنگ مرادی کرمانی ، نویسنده آثار متعدد کودک و نوجوان در سال 1323 در روستای سیرچ از توابع کرمان متولد شد. تا پنجم ابتدایی در سیرچ بود و پس از آن به کرمان رفت. او جوایز داخلی و خارجی زیادی برای آثارش دریافت کرده و از مهم ترین آن ها جایزه هانس کریستین اندرسن را برای کتاب بچه های قالی بافی خانه و به دلیل تاثیر گسترده اش بر ادبیات کودک و نوجوان دریافت کرده است . ۲۸اثر سینمایی با اقتباس از کتابهای وی ساخته شده که معروف ترین آنها قصه های مجید و مهمان مامان است.
من هم تعدادی از آثار هوشنگ مرادی کرمانی را خوانده ام اما هیچ کدام مثل «شما که غریبه نیستید» مرا تحت تاثیر قرار نداده است. این کتاب شرح حال کودکی و نوجوانی نویسنده است. سالهای کودکی اش که در روستای سیرچ بزرگ شده و بعد که به کرمان رفته و بعدها که به عشق سینما و هنر راهی تهران شده است. مادرش را بدو تولد از دست داده است و پدرش نیز تا آخر عمر با اختلالات اعصاب و روان دست و پنجه نرم میکرد و عملا توانایی نگهداری از پسرش را نداشت. هوشنگ را پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری اش بزرگ کردند.
«شما که غریبه نیستید» شرح زندگی، رنج ها و محرومیت های نویسنده اش است اما کتاب تلخی نیست. در طول خواندن آن یک حس لطافت و صمیمیت همراه من بود. ضمن اینکه بسیار روان و شیوا نوشته شده است. بیشتر از همه ، قسمت های کودکی اش را دوست داشتم.
در واقع شما که غریبه نیستید، من خودم هم بچه روستا هستم و در روستا بزرگ شدم و از این نظر با نویسنده کتاب محبوبم وجه اشتراک دارم. اولین بار که آنرا خواندم تابستان سوم راهنمایی ام بود، کتاب را از کتابخانه امانت گرفته بودم و کتاب مرا جادو کرد. بعدها دوست دوران خوابگاهم همین کتاب را به من هدیه داد و من از آن موقع دوبار دیگر آن را خوانده ام. همه توصیف ها و تعریف هایش از روستایشان را میتوانستم عینا تصور و لمس کنم. کوچه ها، خانه ها، بوی خاک باران خورده ، باغ ها و مزارع و حیوانات اهلی شان همه را عیناً می دیدم. هر چند این توصیف ها مربوط به روستایی در کرمان در ۷۰ سال گذشته است و من در اوایل دهه۹۰ در روستایی در اصفهان این کتاب را میخواندم.
روستاها در هر حالت در هر جای دنیا و هر زمانی که باشند اشتراکاتی دارند. و یکی از این اشتراکات طبیعت بی بدیل و آسمان بی نقص شان است. واقعیتش بچه که بودم از یک زمانی از بودن در روستا خوشحال نبودم. دوست داشتم امکانات و بزرگی و شلوغی شهر را تجربه کنم. اما الان بی نهایت خوشحالم که همه کودکی در روستا گذشت. همجواری تن به تن با طبیعت و نفس کشیدن در هوای آن چیز کمی نیست. و موهبتی است که نصیب بچه های شهر نمی شود. خواندن این بخش از کتاب مرا به کودکی ام می برد.
(شکل صوتی کتاب را از اینجا دریافت کنید.)
کودکی نویسنده با محرومیت های مالی محرومیت حاصل از جبر جغرافیایی همراه بوده است. این را هم اضافه کنید که عملا یک خانواده واقعی شبیه بقیه بچه ها نداشته است. و البته خود او هم بچه ای شبیه بچه های اطرافش نبود. هوشنگی که سر به هوا و خیالباف بود، به قول عمویش بی دست و پا بود، رویای حرف زدن در رادیو را داشت و گاهی با بدجنسی اطرافیان را آزار میداد. که من فکر میکنم این برای ابراز کردن وجودی بود که نادیده گرفته شده بود. گاه و بیگاه هم توسط اطرافیان سرزنش می شد. و مادری هم نداشت که با وجود همه این ها قربان دست و پای بلورین فرزندش برود. کتاب را بخوانید متوجه می شوید.
بعد از کلاس پنجم ابتدایی اش به دلیل از دنیا رفتن پدر بزرگ و مادربزرگش ، همراه عمویش راهی کرمان می شود.
«از بالای کوه ، کرمان را در دور دست می بینم. انگار همه ستاره ها را ریخته اند توی کرمان. ستاره ها تکه ای از زمین را گله به گله روشن کرده اند. ستاره ها به زمین چسبیده اند.
کرمان برق دارد و من هیچوقت تا آن موقع چراغ برق ندیده بودم. چراغ ها ستاره اند.»
آنجا شروع ماجراهای جدید است. او بقیه دوران مدرسه اش را در مدرسه ای شبانه روزی در کرمان می گذراند. تا گرفتن دیپلم در کرمان می ماند. وضعیت درسی خوبی ندارد. عاشق سینما و هنر است و استعداد نویسندگی اش را در همان دوران کشف می کند.
با همه این ها نقطه عطف کتاب برای من آنجایی بود که بعد از گرفتن دیپلم عمویش به او پیشنهاد می دهد که سفارشش را می کند که کارمند بانک شود. و هوشنگ نمی پذیرد. چون فکر می کند اسیر روزمرگی می شود و از استعدادش دور می ماند.فکرش را بکنید. حدود نیم قرن پیش، زمانی که این همه داده و اطلاعات توسعه فردی و هدف گذاری و بروید دنبال استعدادهایتان و امثالهم نبوده، یک نفر در ۱۸ سالگی تصمیم می گیرد به یک زندگی راحت اما روتین نه بگوید تا برود حرف هایش را در لباس هنر بزند. تا برود رویا و رسالت و هدف و هر چه که اسمش را می گذارند را به انجام برساند. تا برود و جسورانه مسیر زندگی اش را خودش بنویسد. آن هم نه یک فرد عادی، کسی که تا آن سن، آن همه تنهایی و غربت و محرومیت را تجربه کرده است.
«خواه ناخواه همین راه رو میرم. قبول. اما نه اینقدر سرراست و راحت و کوبیده. من حرف هایی دارم که باید بزنم. اونم در لباس هنر. اماده ام سختی بکشم. میرم تهرون. هر چه بادا باد. عادت کرده ام به سختی. فهمیدم که زندگی خواب راحتی نیست. افتادن تو چاله چوله، تو چاه و درآمدن کار منه. « کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد.»
نویسنده در جایی از کتاب از کابوس هایش می نویسد. از ماری که در کابوس هایش رهایش نمی کند. در جایی دیگر می نویسد که هنوز کم و بیش شبیه کودکیش ناخن می جود. اینکه هنوز هم غروب را که می بیند دلگیر می شود، چون یک زمانی در حوالی نوجوانی اش وقت غروب باید خانه عمویش را ترک می کرده و به خوابگاه می رفته است.
«بیشتر درشتی های زندگی را نرم کردم. فقط زورم به یکی از آنها نرسید، نمی رسد. مدام، در هر حال، فکر میکنم «الان برای یکی از عزیزانم اتفاق بدی می افتد.» حالم بد می شود. ته ته دلم، ذهنم چسبیده، عذابم می دهد.همه جا با من آمده است. خصوصا در شادی ها. از شما چه پنهان نتوانستم بِکَنَمَش. بگذریم. با آن هم ساختم و می سازم. گردنم از مو باریک تر است.»
او هنوز هم زخم های کودکی اش را به دوش می کشد.
توصیه میکنم این کتاب را بخوانید. این کتاب ارزشمند است، سرشار از لطافت و صمیمیت است. و شرح حال کسی است که از پس همه رنج ها و تنهایی ها و غربتش، از پس سرخوردگی ها و ناامیدی هایش، شجاع و با شکوه ایستاده و این همه رویا و اثر خلق کرده است. من یک بچه ی روستاییِ عاشقِ کتاب بلند پرواز و خیالباف بودم که این کتاب چراغی در ذهن من روشن کرد.
من دوست دارم یکبار ایشان را از نزدیک ببینم و ازشان تشکر کنم. تشکر کنم بابت اینکه می توانست کارمند بانک شود و می توانست در آغاز جوانی اش با این همه مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم نکند. اما انتخاب کرد با وجود تمام سختی ها و چالش ها و زمین خوردن های سر راهش، رویایش را تحقق بخشد، نویسنده شود و الهام بخش شود. البته که نویسندگان زیادی در دنیا هستند که آثار الهام بخشی هم دارند، اما«شما که غریبه نیستید» را فقط یک نفر در تمام دنیا می توانست بنویسد، و آن یک نفر هوشنگ مرادی کرمانی است.
ثبت دیدگاه
ورود برای پیوستن به گفتگو
ماموریت اشتراک نظر
عزیز، امتیاز روزانهت رو برای اولین بازخورد دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
با ثبت یک بازخورد دیگه میتونی بازم امتیاز جمع کنی!🦋💜