عزیز، امتیاز روزانهت رو برای خوندن اولین مقاله دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
به صفحه مقالات برو تا بتونی مقاله بعدی رو بخونی و امتیاز جمع کنی.🦋💜
بعضی افراد با اینکه زندگی معمولی دارند ولی دچار روزمرگی نمیشوند. آنها حتی جزو افراد خیلی موفق هم محسوب نمیشوند ولی از هر لحظه زندگیشان حس رضایت دارند. در عوض خیلی مواقع افرادی را میبینیم که در نگاه جامعه موفق شناخته میشوند ولی زندگی برایشان کسالتبار است. گاهی این دسته دوم هرچه قدر هم در مسیر موفقیت جلو میروند باز هم حس میکنند چیزی کم است. دسته دیگری از افراد هم موفق هستند هم احساس رضایت میکنند. چیزی که بین زندگی همه این افراد تفاوت ایجاد میکند معنای زندگی یا رسالت آنهاست.
چیستی و چرایی رسالت و معنای زندگی، بسیار به هم نزدیک هستند. من اگر بدانم رسالت چیست لزوم پیدا کردن و داشتن آن را درک میکنم. ما انسانها به مرور که بزرگ میشویم، از شیوه زندگی دیگران الگوبرداری کرده و فکر میکنیم که همین که دانشگاه برویم، شغلی داشته باشیم، ازدواج کنیم، پولدار شویم و ماشین و خانه بخریم و..... یعنی زندگی کردهایم. در حالیکه هرکدام از این موارد تکههایی از زندگی ما هستند که اگر با هم همسو و همجهت نباشند، طرحی واضح از زندگی ما را به نمایش نمیگذارند. این جهتدهی و طرح کلی مفهومی است به نام: رسالت.
فردی را درنظر بگیرید که طرح کلی زندگی خود را پیدا نکرده است و وجود خود را وابسته به بخش یا بخشهایی از زندگیاش میداند. برای مثال اگر برای چنین شخصی خانوادهاش خیلی مهم باشند، در صورت فقدان یا آسیب به هرکدام از اعضای خانوادهاش، دچار افسردگی و پوچی میشود. در این شرایط او زندگی را بسیار سیاه و تاریک میبینید و دلیلی برای تلاش و تابآوری پیدا نمیکند.
ممکن است در این میان افرادی باشند که از دردها و رنجهای بخشی از زندگی به بخش دیگری از زندگی پناه ببرند. مثلا همسرانی که به دلیل ناامیدی در زندگی عاطفی خود بر کار و شغلشان تمرکز میکنند. از آنجایی که شکستها در کنار پیروزیها قسمت جداییناپذیر زندگی ما انسانهاست، این افراد باز هم کم و بیش ناکامی را تجربه میکنند. نتیجه این مدل زندگی در طولانی مدت به شکل کسالت و روزمرهگی و عدم رضایت از زندگی خود را نشان میدهد. از طرفی دیگر شخصی که معنای زندگی خود را پیدا کرده است همه اجزای زندگی خود را وابسته به رسالتش میداند. هدفها، روابط و رفتارهایش را با معنای زندگی خود همراستا میکند. این فرد تابآوری بالایی دارد چون زندگی او وابسته به اشیا و اشخاص نیست.
زندگی با رسالت و معنا، ناامیدی ندارد زیرا معنای زندگی را میتواند در قالبهای متعدد و متنوعی تعریف کرد. چنانچه در هر زمینهای دچار ناکامی شویم میتوانیم در زمینه و مصداق دیگری رسالت خود را به نمایش بگذاریم. رسالت مفهومی است که به همه اهداف ما جهت میدهد و مثل یک شبکه قسمتهای مختلف زندگی ما را با هم مرتبط و منسجم میکند.
زمانی که به سن میانسالی یا پیری میرسیم کمکم از قوت و بنیه جوانی و ارزشهای ظاهری ما کم میشود. در این دوران اغلب افراد دچار بحران میانسالی یا افسردگی میشوند. برای پیشگیری از این بحران پیدا کردن معنای زندگی در سنین جوانی و میانسالی ضروریست. زمانی که فرد در بعد ظاهری و جسمی دچار کمبود میشود میتواند با تکیه بر رسالت و پیدا کردن مصداقهای متعدد آن امید به زندگی را در دل خود زنده نگه دارد و خود را ناتوان و به درد نخور نداند.
بخش مهمی از رسالت شما در رابطه با دیگران تعریف میشود در نتیجه از احساس تنهایی شما در سنین پیری میکاهد. ترس از مرگ و نابودی حس دیگری است که به سراغ افراد سالخورده میآید. معنی زندگی، ردپا و اثری است که از خود در این جهان باقی میگذاریم. زمانی که احساس کنید که زندگی بیهودهای نداشتهاید و اثرگذار بودهاید، از ترس شما کاسته میشود.
نکته مهمی که باید به خاطر داشته باشید آن است که چنانچه معنی زندگیتان را هرچه زودتر کشف کنید حس رضایت بیشتری در سنین پیری و کهنسالی خواهید داشت. زمانی که پیر میشویم به گذشته و مسیری که آمدهایم نگاه میکنیم. اگر ببینیم که که مفید بودهایم و اثری ارزشمند را در طول عمر خود بر جا گذاشتهایم که تا به امروزمان همچنان ادامه دارد، به خودمان افتخار میکنیم و مسیرمان را با سربلندی ادامه میدهیم. هرچند که در هر سنی انسان میتواند معنایی برای زندگیاش پیدا کند ولی شروع یک مسیر همزمان با از بین رفتن قوای جسمی و جذابیتهای ظاهری سختتر از ادامه دادن مسیری است که سالها قبل آن را شروع کردهاید و تا حدی نتایج آن را هم دیدهاید. پس فرصت را از دست ندهید و هرچه زودتر به دنبال دلیل بودنتان در این دنیا بگردید.
معنای زندگی ارتباط بسیار نزدیکی با درون هر فرد و نوع نگاه او به زندگی دارد. برای پیدا کردن مسیر درست زندگی خود ضروری است که اول خود را بشناسید. معانی زندگی در چند مفهوم اصلی و کلی خلاصه میشود که در قالب بسیار متنوع و گستردهای میتواند بروز پیدا کند. هم در پیدا کردن مفهوم و هم در پیدا کردن قالبی که مصداق رسالت او باشد شخص دچار گیجی و سردرگمی میشود که لازمه آن خودشناسی است. او باید به استعدادها و علایق خود واقف باشد و بتواند صدای کودک درون خود و آنچه واقعا میخواهد را بشنود.
در آخر از تجربه خودم در رابطه با رسالت برایتان بگویم که چگونه در یکی از سختترین مراحل زندگیام به کمک من آمد. قطعا خیلی از شما خوانندگان عزیز تجربه سوگ و فقدان عزیزی را دارید. اول این نکته را بگویم که سوگ انواع مختلفی دارد مثل طلاق یا پایان یافتن یک رابطه عاطفی یا از دست دادن شغل و اخراج از کار و مهاجرت عزیزان و ... . که مرگ عزیز سختترین آنهاست. برای مواجهه با سوگ صحبت زیاد است که انشاءالله در مقالهای دیگر به آن میپردازم اما قطعا یکی از چیزهایی که به شما کمک میکند که تاب بیاورید و به زندگی ادامه دهید معنای زندگیتان است.
از مدتها قبل از اینکه پدرم را از دست بدهم ترس این را داشتم که وقتی برود بدون او چه کنم؟! پس شروع کردم به شناختن خودم چون میدانستم روزی دیر یا زود این اتفاق میافتد. انتهای مسیر خودشناسی من را به رسالتم رساند. مدت کمی بعد از آن پدرم را بسیار ناگهانی از دست دادم و شکستم. تنها چیزی که نجاتم داد نجوای کوچکی بود که در گوشم زمزمه میکرد که زندگی ادامه دارد و آن نجوا، معنای زندگیام بود.
ثبت دیدگاه
ورود برای پیوستن به گفتگو
ماموریت اشتراک نظر
عزیز، امتیاز روزانهت رو برای اولین بازخورد دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
با ثبت یک بازخورد دیگه میتونی بازم امتیاز جمع کنی!🦋💜