مقاله فیلم انگل: روان چه نقشی در فقر و ثروت ایفا می کند؟ به نوشته هاجر یادگاری

 یامقدمه

فیلم انگل، در عین حال که آشکارا به شکاف اسفبار طبقاتی می پرداخت، اما قابلیت تحلیلی روان شناختی با تکیه بر عوامل روانی مسبب فقر و ثروت را هم دارد. این فیلم  در ابتدا من را یاد این قطعه شعر از مجتبی کاشانی انداخت:

من جنوبم تو شمال

من و تو

ضربه قطره ی باران را بر پنجره مان مضطربیم

تو که می ترسی خوابت نبرد

من که می ترسم آبم ببرد

قبل از خواندن این تحلیل، اگر علاقمندید، می توانید ابتدا فیلم را با دوبله فارسی مشاهده کنید.

شانس در خانه ات را بزند یا تو به در خانه ی شانس بروی؟

قبل از اینکه به آسیب شناسی افراد در  فیلم انگل بپردازم، خوب است اول ستایششان کنم. هرچند شروع این مسیر خلاقانه از هدیه ی سنگی دوست پسر خانواده تانگ شروع شد. اما همین که خطر کنی و بدون مدرک دانشگاهی وارد چنان خانه ای شوی و با اعتماد به نفسی بالا جلوی مادر تدریست را شروع کنی و جلب اعتماد کنی، خودش ایستاده کف زدن می خواهد! بیشتر از اینکه به من حس شیادی دست بدهد، تحسینش کردم. مادر خانواده به مدرک اعتقادی نداشت، پسر هم طبق گفته ی دوستش مهارت زبانش قابل قبول تر از مدرک داشته ها بود. خب. چرا که نه؟

تا وقتی خواهرش را هم به عنوان معلم نقاشی به منزل آورد باز کاری ندارم و جالب بود! خواهری زرنگ که خوب می دانست چه چیز را در گوگل سرچ کند و چگونه رفتار سطح بالای خود را به رخ مادر کودک بکشد.

اما خوب می دانیم که «بار کج به منزل نمی رسد». تیزحسی و خطر کردن، به همراه حفظ ارزش ها و صداقت می تواند انسان را به بالاترین جایگاه ها برساند. از وقتی نقشه ها بدجنسانه شد دیگر تحسین کردنم متوقف شد هرچند باید اذعان کنم برایم جذاب بود!

یادمان باشد، به دنبال کسب فرصت ها بودن با حفظ ارزش ها و صبوری و راستی می تواند ما را به اوج خودمان برساند در غیر این صورت نامش «فرصت طلبی» است و به زودی ما را نقش بر زمین خواهد کرد.

وقتی «وضعیت های کودکی»، حتی شانس را هم سرکوب می کند

 

فیلم انگل

تیزحسی و درک فرصت تفاوت اصلی دو طبقه

تیز حسی و درک لحظه ی شانس، شاید یکی از مهمترین و اساسی ترین تفاوت های دو طبقه ی فقیر و ثروتمند باشد. چیزی که در حین دیدن فیلم «انگل» به نظرم آمد. اما مهارهای ناخوداگاه کودکی، قدرتی در سایه دارد که سرنوشت را به دست می گیرد. به درستی می بینیم که وجود مشکلات نهان شده ی روان شناختی گوناگون، موجب از دست رفتن فرصت ها و حتی بروز آسیب هایی جدی می شود.

می گویند سرنوشت و تقدیر از پیش نوشته شده است. اینکه چه کسی فقیر شود چه کسی ثروتمند. چه کسی مسیر عادی زندگی اش را برود و چه کسی قاتل.. که خودکشی کند و که استاد دانشگاه شود؟

روانشناسی هم معتقد به همین هست اما نه با نگاه جبر. با نگاهی روان شناسانه به دوران کودکی و نگاهی که هر فرد در کودکی به خود دارد و رشدش استمرار همان تصمیم اولیه است.

وضعیت «من خوبم تو بدی» و همچنین وضعیت «من بدم تو هم بدی» در نظریه ی تحلیل رفتار متقابل (TA)  از جمله رایج ترین و خطرناکترین وضعیت های کودکی است که سرنوشت های تلخی را برای صاحبانش به بار می آورد. چرا تا وقتی آن دوست، سنگ شانس را به خانه ی این خانواده نیاورد، آنان با توجه به هنرهای فوق العاده ای که داشتند، شروع به انجام کارهای شرافتمندانه برای ارتقاء سطح اجتماعی- اقتصادی شان نکردند؟

و چرا بعد از ورود به خانه ی شانس، نتوانستند بالغانه و متعادل خود را ارتقاء دهند؟

اگر علاقمند به مطالعه در زمینه ی تحلیل رفتار متقابل و وضعیت های انسان هستید این مقاله را مطالعه کنید.

آیا هوش می تواند تنها عامل موفقیت باشد؟

خیلی وقت ها شنیده ایم که می گویند: «اگر هوش فلانی را داشتم» فلان کار را می کردم!... از همان قسمت اول با گفتگویی که با کارفرما برای شروع کاردر پیتزا فروشی انجام می شود، مشخص است سطح هوشی این خانواده بالاست. که البته پس از آن شواهد هم به دنبال آن می آیند و این را تآیید می کنند: دانش زبان انگلیسی پسر خانواده. گوگل کردن های دقیق دختر و هنر بی نظیرش در گرافیک، نقشه کشیدن های بی نقص، رانندگی حرفه ای پدر، خدمات خانه داری مادر خانواده. این خانواده که از نظر مهارت و آداب دانی و هوش تکمیل است، علت فقیر بودنشان چیست؟ در ادامه خواهم گفت چرا چنین پروژه ی بی نظیری به شکست منجر شد؟

 

ناخودآگاهی که درمان نشود چه بلایی سر بهترین ها می آورد؟

فیلم انگل

عقده های سرکوب شده چه بلایی سر انسان می آورد؟

عقده های سرکوب شده از کودکی به بعد، بلای خانمان سوزی سر انسان می آورد. فرقی نمی کند ظاهرت آرام باشد، نابغه باشی، تحصیل کرده و خوش پوش باشی و... آن ها در زیرزمین خانه ات نهان شده اند و یک روز سرت را به باد می دهند. خوب است قبل از اینکه فاجعه رخ دهد، سری به زیرزمین و نهانخانه ها بزنی! اصلا می دانی وجودت ناخوداگاهی دارد یا نه؟

بگذارید از این قسمت فیلم انگل استفاده ی استعاره ای خود را داشته باشم. زیرزمین آن خانه بخش ناخوداگاه ما بود! ناخوداگاهی که عقده ها و سایه هایی که نمی خواهی آن ها را ببینی در آن زندانی و سرکوب شده اند اما از بین نرفته اند. دارند می خورند و بزرگ می شوند.

به راستی که «انگل» اند! تو هرچه قوی تر و بزرگتر شوی، آن ها بیشتر می خورند و قوی تر می شوند. حال بعضی می دانند زیرزمینی دارند و سر و سامانش نمی دهند، بعضی مثل صاحب خانه ی ثروتمند داستان ما، اصلا نمی دانند نهان خانه ای هست و لازم است بررسی شود! این است که یک روز یهویی! سر و کله اش پیدا می شود و مهمترین روز زندگی را خراب می کند! مهم نیست او شما را بکشد یا باعث شود که در آن آشوب شما کشته شوید! بهرحال شما خواهید مرد یا آسیبی جدی خواهید دید.

آیا ثروت انسان را تبدیل به یک مرفه بی درد می کند؟

می گویند پول انسان را تغییر می دهد. در قسمتی از فیلم انگل، جایی که خانواده پایین، خودشان را به خانه برای بزم عیش شبانه دعوت کرده بودند این گفتگوی پول صورت گرفت.

این که پولدارها مهربانند. پولدارها ساده اند. پول دارها حتی پوست صورتشان هم اتو کشیده و صاف تر است! این ها جملات آشنایی هستند که در رابطه با پول همیشه ما می شنویم. پس ربطی به وطنی و غیر وطنی بودنش ندارد. مسلم است که ثروت، با خودش یک آزادی انتخاب می آورد که می توانی به سلامت جسم و روانت بیشتر برسی، بی دغدغه نمی شوی، اما سطح دغدغه هایت فرق می کند. هرچند درد، درد است و فرقی نمی کند بخاطر نقاشی پسرت درد بکشی و گریه کنی یا وقتی خانه ات را سیل می برد و آواره می شوی! اغراق نمی کنم. این را من که هر دو قشر را دیده ام و با آن ها هم کلام بوده ام می فهمم. عقیده دارم چه پولدار و چه فقیر می تواند بی اخلاق، بی حس همدلی و دور از انسانیت باشد.

ثروت تو را زیر ذره بین قرار می دهد

در پولداری بله! جلوه اش خیلی بیشتر است و انگشت نماست.

به انسان فقیر کسی معترض نمی شود که چرا دزدی کرد؟

چرا بی اجازه به ملکی که مال او نبود وارد شد؟ یا دروغ گفت؟ یا چرا قتل کرد؟

اما وقتی یک ثروتمند بی توجه به مصدومین حادثه، پسرش پنیک شده اش را بغل می زند و به سرعت به سمت اتوموبیلش می رود، سنگدل و بی احساس و مرفه بی درد است. بگذارید بگویم ثروت فقط جلوه ی کار نادرست را زیر نورافکن می گذارد و صدچندان نشانش می دهد. این تبلور به همراه حس حسادت دیگران، باعث نفرت می شود و یک حس دلخوشی که چه خوب که ما مثل این ها مرفه بی درد نیستیم! بله ما درد کشیده ایم و هرکاری که بکنیم حقمان است.

 

آنکه تحقیر می کند و آنکه تحقیر می شود

تحلیل فیلم انگل

اینکه تحقیر می شوی دلیل بر تحقیر کردنت نیست!

یکی از قسمت های برجسته فیلم انگل اشاره به «بوی زننده» ی آقای کیم بود. بوی آقای کیم یک واقعیت بود. چیزی که بجز برای افرادی که همان بو را داشتند، برای بقیه قابل حس بود و آزار دهنده. به خودی خود، اینکه کسی بوی زننده می دهد نمی تواند بد یا خوب باشد. چیزی که هست این است که بوی نامطلوب، خواهی نخواهی موجب چندش و اسباب اذیت است. حتما تجربه اش کرده اید. حال بگویید: اگر کسی از بوی بدی صورتش را درهم کشد و اذیت شود، نیت درونی اش تحقیر طرف مقابل است؟

خیلی خوب است که بشود در برابر بوی نامطلوب خود را کنترل کنیم، این خانواده هم کاملا خود را کنترل کردند و بوی زننده به روی راننده نیاوردند. تقصیر آن ها چیست که اینان ناخوانده و بی اجازه به ملک آنان آمدند و خصوصی ترین صحبت های آن ها را شنیدند و دلخور شدند؟

می خواهم بگویم اگر ما از جانب کسی یا کسانی حس تحقیر می گیریم، دلیل بر این نمی شود که الزاما آن فرد ما را تحقیر کرده است. این حس تحقیر سال هاست با ماست! به گونه های مختلف. از طرف آدم های مختلف. وقتی درمان نشود و از درون ما بیرون نرود، نتیجه اش می شود چاقوی دست راننده کیم و قتلی که لزومی نداشت اتفاق بیفتد و عاقبتش بشود حبس خودخواسته در زیرزمینی نمور.

اینبار اگر حس پر رنگ تحقیر را از طرف کسی گرفتی، نگاهی کن و ببین او این حس را به تو داد، یا تو کاملا آماده بودی که معنی تحقیر را به آن بچسبانی و بگیری؟

وقتی به زندگی زیرزمینی عادت می کنی

شاید برایتان گاهی پیش آمده باشد که کسی طردتان کند. دوستی هایتان ناکام بماند، نتوانید در بستر روابط عاطفی با جنس مقابل پیشرفت کنید. پس لطفا دقت کنید:

برای شما عجیب بود کسی چندین سال در یک زیرزمین خفه زندگی کند و در جواب پرسش آقای کیم بگوید عادت کردم و خوب است دیگر! هرچند آقای کیم خودش به نوعی دیگر در زیرزمینی دیگر زندگی می کرد و همنشینی با سوسک ها و بوی افتضاح سم برایش خیلی عادی بود!

بله! آدمی است و عادتش. به هرچه خو بگیرد برایش راحت و ناپیدا می شود. به بوی زننده ای که گرچه خودت نمی فهمی ولی تو را لو می دهد و انگشت نما می کند، به سوسک های خانه، به سطح زندگی پایین، به زندگی زیرزمینی، و به مهارهایش، آری. ما به داستان ها و تصمیماتی اشتباه کودکی مان هم وقتی عادت کنیم، وقتی که از کودکی به دست و پایمان زنجیر ببندیم و خود را در زیرزمین مخوف و نمدار باورهایمان اسیر کنیم، اصلا دلیلی نمی بینیم که مسئولیت زندگی و خطراتش را برداریم و به دنیا و زندگی برگردیم.

نقطه ی کور عادت هایت، زیرزمین توست

زیرزمین زیرزمین است، چه در یک محله ی فقیر چه در خانه ای مجلل. مهار و عادت ها و سایه ها هم همین طور. از هر نوع و شکل و لباسش که باشد دیگران را آزار می دهد ولی در نقطه کور تو قرار دارد. در هر دو تو یک بو را می گیری، دیگران می فهمند و از تو دور می شوند. تو اما با بوی زننده ات راحتی و حتی خشمگین می شوی که چرا طرد می شوی؟! بد نیست به جای خشم و رنجش، و حس کینه و نفرت، نگاهی به خودت بیندازی. راستی خوب است بررسی کنیم ببینیم نکند به چیزی زننده و افتضاح عادت کرده ایم و داریم زندگی اش می کنیم که دیگران متعجب اند و فراری ولی برای ما عادی است و شاکی هستیم که چرا از ما می گریزند و چرا لو می رویم؟

پاشنه آشیل این خانواده کجا بود؟

و اما بپردازم به بخش آخر فیلم انگل و اینکه چرا اینهمه هنر و هوش و نقشه و هدف نقش بر آب شد؟

بیجا نیست با کلامی از امیرالمؤمنین پایان دهم که خوب است آویزه ی گوشمان کنیم: «رحم الله من عرف قدره فوقف عند حده» رحمت خدا بر کسی است که قدر و اندازه اش را می داند و از حد خودش فراتر نمی رود.

یک جا در فیلم اشاره شد که انگار راننده کیم دوست دارد از حدش فراتر رود. هرچند نمی رود. این درست بود! مشکل اینجا بود که این خانواده، همگی پا از حد خود فراتر گذاشتند و تمامیت را زیر پا گذاشتند و شد این که شد. اگر با وجود همه ی نقشه ها و کلک ها، بازهم تمامیت اجرا می شد و از حدود فراتر نمی رفتند، چه بسا با مبالغ بالا و سخاوتمندانه ای که می گرفتند، می توانستند اندک اندک سطحشان را تغییر دهند و پیشرفتی حاصل کنند. حیف که اکثریت ما حد و حدود خود را نمی شناسیم. همین موجب سلب اعتماد از ماست. دستمان رو می شود و باز به سطح قبلی برمی گردیم اما اسمش را می گذاریم شانس بد.

و دومین نکته ی قابل تآمل، انتخاب لذت آنی در برابر لذت های دائمی و موفقیت است. شاهد مثال هم جایی است که وقتی پسر خانواده می پرسد چطور است که این خانه در آینده مال ما شود؟ پدر گفت ما همین الان هم در همین خانه راحتیم. مشکلش کجاست؟

 

سپاس که وقت گذاشتید و خواندید و تقاضا دارم نظرات خود را در مورد فیلم انگل همینجا در قسمت نظرات ثبت کنید تا کارایی این نوشته بیشتر شود.

هاجر یادگاری

هاجر یادگاری

ثبت دیدگاه

0 دیدگاه

ورود برای پیوستن به گفتگو