مقاله به نظر شما دهه هشتادی ها عجیب اند؟ به نوشته هاجر یادگاری

می‌گویند دهه هشتادی ها خیلی عجیبند، بعضی‌ می‌گویند خوب نیست که این همه تفاوت بین دهه هشتادی‌ها و نسلهای قبل وجود دارد، بعضی دیگر می‌گویند نسل جدید هیچ تقدسی را نمی‌پذیرد و ابن الوقت است، آنها را بی مبالات، دمدمی مزاج، هیجانی و بی چارچوب هم برچسب زده اند.

من، مادر دوتا دهه هشتادی و یک دهه نودی هستم و هیچ کدام اژدهای چندسر نیستند.

دهه هشتادی ها، پیشرو در درک فردیت

اما درباره دهه هشتادی هایی که در ایران زندگی می‌کنند، من فکر می‌کنم اینها و دهه نودی ها قطعا بهترین نسلی هستند که در جامعه ما وجود دارند. آنها کتاب می‌خوانند، فیلم می‌بینند، زبان های مختلف را سریع یاد می‌گیرند، ارتباطات خیلی خوبی برقرار می‌کنند. دهه هشتادی ها بر عکس چیزی که دیگران می گویند، به جزئیات توجه زیادی دارند و خیلی هم فکر می‌کنند.

به جرئت می‌توانم بگویم یک دختر یا پسر شانزده ساله امروز از یک دختر یا پسر شانزده ساله بیست سی سال پیش، هم بیشتر می‌داند و هم بیشتر می‌فهمد و حتی توانایی های بیشتری دارد.

اما چرا ما دهه شصتی ها به قبل، پذیرش بچه های دهه هشتادی برایمان سخت است؟ (دهه شصت فقط یک نسل نیست بلکه یک طرز فکر است و می‌تواند حتی به دهه هفتاد و یا حتی خود دهه هشتاد هم تعمیم پیدا کند. بنابراین فکر نکنید من درباره سن حرف می زنم). طرز فکر افراد دهه شصت و قبل از آن، در یک چارچوب خاص سنتی_مذهبی است که شناخت سنت و مذهب را از افراد گرفته است و نه از متن مقدس و یا مفاهیم مقدس. دلیلش هم این است که افراد و جایگاه شان در این نسل به دلایلی اهمیت دارند. این اهمیت در نظام قدرت خلاصه می‌شود.

نظام قدرت و چالش اخلاق

نظام قدرت در دهه های قبل از ۸۰ به صورت یک نظام هرمی طبقاتی(از کم قدرت ترین تا قدرتمند ترین) است. راس هرم همیشه قدرتمند ترین و پایین ترین طبقه همیشه ضعیف ترین فرد قرار دارند. در طبقات این هرم،مفاهیم اخلاقی مثل تقدس، احترام، آرمان ارزشها، احساسات، دلبستگی ها، غیرت و ... تعریف خاصی دارند که در آنها هم طبقات رعایت می شوند و جلوتر خواهم گفت.

چاکراوورتی اسپیواک* نظریه ای با عنوان "طبقه فرودست ستم دیده" دارد. طبق این نظریه، افراد طبقات فرودست حتی زبانی برای گفتن ستمی که بر آنها می‌شود را ندارند و نمی توانند خودشان را معرفی کنند. این اتفاقی است که در جوامع طبقاتی می افتد و هزاران سال است که ما با این فرهنگ زندگی کرده ایم.

اما در صد سال اخیر ارتباطات ما با جهان مدرن خیلی افزایش پیدا کرده و در حال تاثیر گرفتن هستیم، اما نسلهای قبلی هنوز مقاومت می کنند چون  عاملی وجود دارد که اجازه تغییر و حرکت به سمت مدرنیته را از آنها می گیرد. آن عامل "تعریف فرهنگی مفاهیم اخلاقی" است.

انواع احترام

کلمه «احترام»، یکی از مفاهیم اخلاقی است که در همه جوامع وجود دارد و مورد پسند است. اما در فرهنگ جامعه طبقاتی، احترام هم طبقاتی می‌شود. پس طبیعتا فرد کوچکتر که در بخش فرودست قرار دارد باید به فرد بزرگتر احترام بگذارد.

این مسیر همیشه یکطرفه و از پایین به بالا باقی می ماند. حالا اتفاقی که در نسلها ۸۰ به بعد رخ داده، این است که "نظام طبقاتی قدرت و احترام" جای خودش را به "نظام دایره ای قدرت و احترام" داده است. در نظام دایره ای دو حالت وجود دارد:

  • یکی دایره ای با هسته مرکزی (فرد یا گروه کاریزماتیک که از خودش احترام ساطع می‌کند و مورد پذیرش عموم قرار می‌گیرد )
  • یکی نظام دایره ای بی هسته (همه افراد برابرند و هر کس از خودش احترام ساطع می‌کند و بقیه را تحت تاثیر قرار می‌دهد)

نقطه مشترک این دو در وجود فردیت است، چیزی که در جامعه طبقاتی معنی ندارد. جامعه طبقاتی بر اساس جمع گرایی ساخته می‌شود(یکی برای همه و همه برای یکی) اما جامعه مدرن و دایره ای بر اساس فردگرایی است.

ویژگی های جامعه فردگرا

در جامعه فردگرا هر کس مسئول رفتار خود است و هر فعل یا حالتی بدواً از فرد سر می‌زند. اینجا دیگر قضاوت جامعه اهمیت ندارد، عرف جمعی اهمیت ندارد و انتخاب فردی است که اهمیت پیدا می‌کند. حتی اگر کسی از دیگری تاثیر بگیرد آن تاثیر انتخاب خود فرد است نه جبر اجتماعی. بنابراین معنی احترام کاملا تغییر می کند، دیگر احترام گذاشتن به دیگری منوط به جایگاه آن فرد نیست، بلکه وابسته به نوع رفتار طرف مقابل است. این خود فرد است که احترام را ایجاد می کند.

به این صورت، مفهوم «احترام» کاملا مسیر دوسویه پیدا می‌کند. این چیزی است که درک و پذیرش آن برای نسلهای سنتی_ مذهبی خیلی سخت است. برای همین نسل جدید برایش ناشناخته است و انسان از ناشناخته ها می‌ترسد و از آنها هیولا می‌سازد.

تقابل سنت و مدرنیته، نسل قدیم و نسل جدید

نسل سنتی_مذهبی به هیچ وجه قصد ندارد دنیای مدرن دهه هشتاد به بعد را به رسمیت بشناسد و اکثر نسلهای قبلی علاقه مند هستند تا راههایی را پیدا کنند که با نسل جدید، طبق قواعد گفتمان نسل قبلی گفتگو کنند و آنها را راضی به پذیرش نسل قبل کنند. این اتفاق قطعا نمی‌افتد. مثل این است که امروزه با وجود اختراع وسایل جدید برای چاپ کتاب، به خاطر احترام و حفظ نوستالژی، به گذشته برگردیم و چاپ سنگی انجام بدهیم. این کار درست نیست. اما اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد، کاملا به پذیرش نسلهای قبلی بر می گردد.

جهان در حال نو شدن است و قطعا چیزی به عقب بر نمی‌گردد. پس اگر می‌خواهیم فاصله بزرگی بین ما با نسلهای بعد ایجاد نشود، باید دو کار اساسی برای خودمان انجام دهیم:

  • اول اینکه سطح آگاهی مان را بالا ببریم
  • بعد اینکه نظام جدید و حرکت به سمت مدرنیته را بپذیریم.

نویسنده: هانیه شیرازی

منابع مورد استفاده:

* Spivak Gayatri Chakravorty, (1988), "Can the Subaltern Speak?" in Marxism and the Interpretation of Culture, eds. Cary Nelson and Lawrence Grossberg. Basingstoke: Macmillan.

هاجر یادگاری

ثبت دیدگاه

0 دیدگاه

ورود برای پیوستن به گفتگو