عزیز، امتیاز روزانهت رو برای خوندن اولین مقاله دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
به صفحه مقالات برو تا بتونی مقاله بعدی رو بخونی و امتیاز جمع کنی.🦋💜
فیلم دنگل یکی از اثربخش ترین فیلم ها در حوزه ی روانشناسی موفقیت و انگیزشی است. چیزی شبیه ادی عقابه، شناگران، اورکا و انیمیشن المنتول. اما مهمترین مشخصه ش اینه که این اثر برگرفته از یک ماجرای واقعه و این می تونه بیشتر حس همذات پنداری به ما بده.
این فیلم ماجرای زندگی فردی به نام Mahavir Singh Phogat بود که چهار دختر داشت و اون ها رو برای کشتی گیری مربی گری کرد. آن هم در زمانی که چنین ورزش هایی در هند فقط در انحصار مردها بود.
از همان ابتدای فیلم، ما با یک «رویای قوی» رو به رو می شیم که به آخر نرسیده و زنده است. رویایی که به خاطر مسائل اقتصادی به نتیجه نرسیده. طبق رسم و عادت خیلی از خانواده ها، رویا مثل ارث به فرزند می رسه و انگار والدین به ویژه پدر، در زندگی فرزندانشون، ادامه ی حیات می دن. طبق همین رسم، پدر داستان در انتظار پسری بود که به دنیا بیاد و رسالت پدر رو ادامه بده اما...
این فیلم رو می تونین الان از این لینک ببینید
بریم که من نکات زیادی که از منظر روانشناسی که در فیلم دنگل توجهم رو جلب کرد بهتون بگم و باهم به گفتگو بشینیم:
تحلیل فیلم دنگل از منظر روانشناسی
فقط یک پسر میتواند رویای من را تحقق ببخشد.
هرچند این مسآله، اون هم در فرهنگ اون زمان هند طبیعیه و بخش زیادی از ورزش ها در انحصار پسرها بوده، اما چرا باید رویا رو به جنسیت محدود کرد؟ اصلا چرا باید رویا رو محدود کرد؟
زمانی که رسالت عمیق نباشه فقط میگیم من تنها اگر از جاده فلان با ماشین فلان برم به شمال می رسم و اگر چنین چیزی نباشه من نمیتونم برم. این یعنی کوچک کردن رویا و مشروط کردن اون به کلی عوامل. در حالی که وقتی فقط هدف رو ببینیم، و ذهنمون رو رها کنیم، خیلی زودتر می شه موانع رو برداشت و به دنیای امکان قدم گذاشت. البته این پدر پس از سال ها به این نتیجه رسید، هرچند می تونست خیلی زودتر از این برسه.
و لیس الذکر کالانثی
من اینجا یاد داستان مادر حضرت مریم افتادم که نذرکرده بود اگر فرزندی به دنیا آورد اون رو در خدمت مسجد قرار بده. او انتظار داشت فرزندش پسر باشد. اما فرزندش دختر شد. وقتی فهمید گفت خدایا من دختر به دنیا آوردم!. اما در نهایت هم این بانو بین مردها وارد مسجد شد و به عبادت مشغول شد علی رغم حرف و حدیث های زیاد و هم در نهایت مادر حضرت عیسی شد و احترام همه را برانگیخت. این نشان میدهد وقتی پای محقق شدن آرزویی وسط است جنسیت مطرح نیست.
مهار خودت نباش زمانی اتفاق می افته که والدین از جنسیت فرزند خودشون ناراضی هستند
از سویی دیگر، فیلم دنگل برای من از لحاظ روانشناسی و سلامت روان تعارض داشت.
با تصمیم پدر برای نگاه پسرانه داشتن به دخترها، احتمال پدید اومدن مهار «خودت نباش» بسیار زیاد است. مهار خودت نباش زمانی اتفاق می افته که والدین از جنسیت فرزند خودشون ناراضی هستند و به عناوین مختلف این رو به فرزندانشون منتقل می کنند. مثلا رفتاری را با او می کنند که با جنسیتش همخوانی نداره یا حتی به تحقیر او می پردازند. (برای آگاهی بیشتر از مهارهای کودکی، به دوره ی خودشناسی پیشرفته TA مراجعه کنید) هرچند اگر آگاهی کافی از این مسائل وجود داشته باشه، می شه با تمهیداتی از بروزش جلوگیری کرد.
زمانی که ما وارد مسیر موفقیت می شویم، در یک بازه ی خاص، مسیر نرمال زندگی تغییر میکند. پس سعی کنید کل زندگییتان را روی موفقیت نبندید. اگر کسی همه زندگیش را روی موفقیت ببنده، حتما دچار مشکلات سلامت می شه. موفقیتی مثل المپیادی شدن، نیاز به حد بالایی از دقت، سختیگری و کمال طلبی هست. این روی ذهن و روان فشار میاره و و کسی که میخواهد وارد عرصه موفقیت شود قطعاً مشکلات روانی خواهد داشت که خودش و خانوادهاش باید این را بپذیرند و لازم است آگاهانه این مسیر رو انتخاب کنند.
می خواهی موفق شوی؟ نشنو!
ما در فیلم دنگل یک هدف نامتعارف داریم نه یک هدف متعارف. قضیه این نیست که یک دختر میخواهد برود کشتی بگیرد نه، این مسئله یک مسئله نامتعارف است که کنارش بار فرهنگی وحشتناکی دارد. این دغدغهها را مادر از زبان جامعه مطرح کرد و پدر هم رد کرد. من در اینجا از طرز فکر پدر میخواهم قدردانی کنم. چون به ما یاد می دهد چطور امکان پذیر به موانع زندگی نگاه کنیم و یکی یکی آن ها را بشکنیم، دور بزنیم یا حل کنیم.
مدل نگاه این پدر به موانع:
مادر: مردم چه میگویند؟ که این یکی از مشکلات ماست. یک سلسله از مشکلات ما، مردم هستند و این واقعیت است و چون خیلی زیاد است فشار روانی زیادی دارد.
پدر:مردم تا کی میخواهند حرف بزنند؟ دو تا پنبه میکنیم توی گوشمان. یعنی قبول کرد مردم حرف میزنند ولی یک روزی خسته می شوند.
مادر: اگر دست و پایشان بشکند چی؟ این مسئله سلامتی است. وقتی ما می رویم سراغ موفقیت سلامتی هم کنار میرود.
پدر: ترمیمش میکنیم اشکال ندارد یعنی پذیرفتم که بچههایم دست و پاهایشان آسیب میبیند، پس هیچ ایرادی ندارد ترمیمشان میکنیم. این کلمات خیلی مهم است برای کسانی که می گویند چقدر من بدشانس هستم و موفق نمی شوم. افرادی که موفق میشوند سختیهایی را میکشند که هر کسی نمیتواند بکشد. به عبارتی، افراد موفق امروز کاری می کنند که دیگران نمی کنند تا فردا قادر باشند کاری را بکنند که دیگران نمی توانند بکنند.
پول مورد بعدی بود و جوابی نداشت پدر ولی دیدیم چطور از اون مرغدار مرغ را برای بچه ها خرید و چطور توانست با زبانش آن مرد را قانع کند و مرغ را بخرد. این نگاه به زندگی از نگاه یک فرد موفق است.
در اینجا مسآله ای دیگر هم پیش آمده است. اینکه کودکان رویای پدرانشان را زندگی کنند. در این صورت این کودک قربانی می شود و نمی تواند برای آینده اش تصمیم بگیرد. زمانی که پدر بدون هیچ توضیحی، وسط بازی بچه ها گفت ساعت ۵ صبح بیدار شوید و بچهها را برای ساندویچ خوردن برد، حتی در این حد هم توضیح نداد که قرار است چه آینده ای را برایشان بسازد و شاید کمی سخت باشد ولی می ارزد. اما در فرهنگ هند اصلا اختیار برای فرزندپف آن هم مونث تعریف نشده است ( در آینده به آن پرداخته می شود) یعنی تو حق انتخابی نداری.
اینکه کودک از کودکی مسیری سخت را انتخاب کند و کل عمر یا بخشی از عمرش را به آن مسیر حرکت کند چیز منفوری نیست. اما قانع کردن کودک یا اشتیاق خودش شرط اصلی موفق شدن در این مسیر است. کما اینکه دیده شد تا دختران قانع به این رویا نشدند، مسیر پدر محکوم به شکست بود.
به عنوان مثال در فیلم «کاراته کید» پسر نوجوان خودش به این تصمیم رسید که می خواهد کاراته یاد بگیرد، بنابراین به تمرین های سخت مربی تن داد و در نهایت هم قهرمان ماجرا شد.
هیچ وقت نمی تونی با یک فرد در حد صمیمیت پیش بری بعد هم زمان مربیش باشی یا درمانگرش یا پزشکش یا ... چون صمیمیت بهرحال سطح زیادی از ضعف و آسیب پذیری و جدی گرفته نشدن رو به همراه میاره. پس قبل از ورود به رابطه ی عاطفی فکرات رو بکن. اما اینجا پدر نمی تونست فکری بکنه جز اینکه از نقش پدری بیاد بیرون و پا بذاره روی دلش و لذت پدر بودن رو از خودش و بچه هاش سلب کنه.
نقش والدگری با نقش مربی گری دو عملکرد مجزا و کاملا متفاوت رو می طلبه. برای همین یک پدر یا مادر نمی تونه در هر دو نقش موفق عمل کنه.
از اونجایی که پدر تصمیم گرفت فقط مربی بچه ها باشد، انگار که بچهها یتیم بزرگ شدند و بابا نداشتند. قاعدتاً به جای پدر یک مربی عالی داشتند. صد البته دخترها با این مربی یک باند پدر دختری خیلی قوی هم داشتند که در نهایت این باند پدر - دختری باعث قهرمانی آنها شد نه صرفا مهارت مربیگری پدر.
ادامه دارد
قسمت دوم تحلیل فیلم دنگل رو از اینجا بخونید
ثبت دیدگاه
ورود برای پیوستن به گفتگو
ماموریت اشتراک نظر
عزیز، امتیاز روزانهت رو برای اولین بازخورد دریافت کردی!❤️
خوشحالیم که عضو راهیاری!❤️
با ثبت یک بازخورد دیگه میتونی بازم امتیاز جمع کنی!🦋💜