مقاله آیا رضایت شغلی دارید؟ به نوشته هاجر یادگاری

لایو آیا شما رضایت شغلی دارید؟ در دوران کرونا برگزار شده است و در مورد ضرورت رضایت شغلی و هویت شغلی صحبت شده است.

در دوران قرنطیه لازم است همه در خانه بمانند اما خیلی از افراد به علت شغل شان مجبورند از خانه خارج ‌شوند چون رییس شان اینطور تصمیم گرفته است و اگر در محل کار حاضر نشوند، اخراج می‌شوند. در ادامه به علت و راهکار این مسئله می‌پردازیم.

اوضاع شما چه طور است؟ آیا از شغل خود راضی هستید؟ این سوال بهانه ای است تا مروری کنیم بر اینکه ما در چه شغلی هستیم؟ چقدر این شغل در زندگی حال و آینده ما تاثیر گذار است؟ چقدر لازم است تا شغل را به سایر ابعاد زندگی ترجیح داد؟

من با مصاحبه هایی که با مراجعینم راجع به مسئله شغل داشتم به این نتیجه رسیدم که ذهنیت بعضی ها درباره شغل این است که شغل یک مسئله از پیش تعیین شده است و فکر می‌کنند که «من باید این شغل را ادامه بدهم و اگر نروم فاجعه می‌شود و زندگیم از دست می‌رود». مثل طرز فکر بعضی از افراد در مورد ازدواج. آنها فکر می‌کنند «من باید حتما ازدواج کنم وگرنه یک چیزی کم دارم». البته ضرورت شغل برای خیلی ها از ازدواج بیشتر است.

مسئله اینجاست که ما چه شغلی را انتخاب می‌کنیم و این جریان که «من مجبورم در یک شغلی باشم»  باعث می‌شود که ما نسبت به پول، رئیس، شرکت و... حالت قربانی به خود بگیریم. این مسئله کجای زندگی ماست و چه آفتی برای زندگی ما دارد و باعث چه نتایجی می‌شود؟

در دوران قرنطینه پیش بینی شده است که خیلی از مشاغل از بین می‌روند. همین الان خیلی از شرکت ها تعدیل نیرو کردند، چون نمی‌توانند حقوق را پرداخت کنند. در این شرایط ما باید چه کار کنیم؟ بریم باهم بررسی کنیم.

اولین بخش صحبت من با افرادی است که الان شاغل هستند و سرکار می‌روند و این موضوع برای آنها مشکل ایجاد کرده است.

 

آیا از حقوق خود استفاده می‌کنید؟

یکی از سوال هایی که ذهن من را درگیر کرده بود و راجع بهش سرچ کردم، این است که وقتی ما برای یک شغل استخدام می‌شویم، آیا از حقوق خود با خبر هستیم یا خیر؟ چون بعضی اوقات ما وارد شغلی می‌شویم و می‌بینیم که شرایط شغلی به صورتی است که شغل من نسبت به خانواده ام و سلامتی ام ارجحیت پیدا کرده است. چطور؟

هر چقدر کار مهم تر و بالاتر می‌شود، این دایره تنگ تر می‌شود. یعنی فرد مجبور است حتی در روزهای تعطیل، ایام عید، ایام تابستان و... هم سرکار برود و مرخصی نداشته باشد و وقتی چشم باز می‌کند، می‌بیند دیگر زندگی نمی کند و صرفا کار می‌کند و برده کار شده است. یعنی نه تنها به خاطر داشتن رفاه بیشتر در زندگی کار نمی‌کنند بلکه کم کم همان رفاهی که داشتند هم از آنها گرفته می‌شود. در اینجا مسئله پول نیست، مسئله هویت و شغلی است که ما را درگیر خود کرده است.

بعضا افراد حتی اضافه حقوق بالایی نمی‌گیرند، ولی یک تعهد خاصی در آن شرکت ها دارند که نمی دانم آیا اجبار خاصی وجود دارد یا در موقعیت رودربایستی قرار می‌گیرند تا حتما آن شغل را ادامه دهند. تا حدی که الان که بحث خطر سلامتی و جان آنها مطرح است و همه در قرنطینه هستند و وضعیت قرمز است، بعضی از شرکت ها هنوز اصرار بر ادامه دادن کار دارند و کوتاه نمی‌آیند.

 

 

حتی من یک موردی را شنیدم که یک رئیس به  شخص مبتلا به کرونا گفته بوده که باید سرکار بیاید. در عین حال افراد دیگر هم با آن شخص در ارتباط هستند و امکان مبتلا شدن به کرونا در آنها نیز وجود دارد.

 

سوال:

با وجود این شرایط، نیاز است که بررسی کنیم که «ما در خدمت کار هستیم یا کار در خدمت ما؟»

البته این را هم در نظر بگیرید که قرار نیست از آن طرف بام هم بیوفتیم و فقط به دنبال تفریح برویم.

در ادامه این موارد را  باهم بررسی می‌کنیم.

جای تعجب است که بعضی از افراد که سرکار می‌روند به خصوص آنهایی که به عنوان کارمند استخدام یک شرکت یا اداره می‌شوند از حقوق خود خبر ندارند. و حتی اگر از حقوق شان مطلع باشند هم متاسفانه به دلایل مختلف و تحت فشارهای مختلف به آنها تعلق نمی‌گیرد مثل حق مرخصی بدون حقوق. یا حق دیگری که وجود دارد، حق سلامت کارمند است. اگر سلامتی کارمند تهدید شود آن کارمند حق دارد از حق خودش دفاع کند و مثلا  سرکار نرود یا کارفرما را وادار کند که سلامتی او را پوشش دهد.

خیلی مسائل دیگر هم هست. من زمانی که حقوق بشر را در مورد استخدام مطالعه می‌کردم، دیدم متاسفانه، نه ما می دانیم و نه اجرایی می‌شود. اگر شما هم به این موضوع مبتلا هستید بروید و با این حقوق آشنا شوید.

 

سنجش رضایت شغلی

افرادی که می‌گویند ما در شرایط قرنطینه مجبور به کار کردن در فلان شغل هستیم وگرنه یا از کار بیکار می‌شویم یا حقوق آن ماه را پرداخت نمی‌کنند یا با رئیس هایی سرکار داریم که کرونای مغزی دارند و هنوز اصرار بر حضور در محل کار دارند و اهمیتی به سلامت کارمندان خود نمی دهند. سوال من از این افراد این است: ( جواب دادن به این سوالات برای همه ما لازم است)

  • آیا واقعا شما محل کارتان را درست انتخاب کردید؟ یعنی تمام منافع و مسائل روانی تان را مدنظر گرفتید یا از سر اجبار یک فرصتی برای شما ایجاد شد و سریع رفتید و مشغول کار شدید و می‌گویید « من با سختی این شغل را بدست آوردم و نمی‌توانم از دستش بدهم» ؟
  • آیا شما از محیط کاری خود واقعا رضایت دارید؟
  • آیا از دستمزدی که به ازای کار شما و تهدید های شغلی شما پرداخت می‌شود، رضایت دارید؟
  • آیا رفتار های شغلی که با شما می‌شود، رفتار های موجه و در شان شماست؟( آیا سلامت روان شما را تامین می‌کند؟ آیا از آن رضایت دارید؟)
  • از جو محیط کار و شرایط محیطی و اتاق کار خود رضایت دارید؟
  • آیا در حد تخصص شما هست؟

 

اهمیت سواد سفید در رضایت شغلی

افرادی که الان مخاطب این لایو هستند افرادی هستند که حداقل سواد را دارند و سواد سفید دارند یا به سمت آن در حرکتند. اگر این افراد بگویند که مجبور هستند که در شغلی باشند و اگر استعفا دهند جای دیگر آنها را استخدام نمی‌کند و بیکار می‌شوند، معلوم می‌شود که سواد سفیدشان کمی می‌لنگد. چرا؟

چون این جمله به این معناست که « من در حدی رزومه ، سابقه و تخصص ندارم ». به طوری که نمی توانم از حق طبیعی خودم که حق سلامتی من است استفاده کنم و به کارفرما بگویم «تا زمانی که وضعیت سفید شود نمی‌توانم سرکار حاضر شوم و از شما می‌خواهم که جایگاه من را نگهدارید تا زمانی که من برگردم».

یعنی آنقدر جایگاه و رزومه ندارید که اگر این درخواست را بدهید کارفرما شما را اخراج می‌کند و برای کارفرما مهم نیستید و به شما نیاز ندارد. من نمونه های زیادی را دیدم که توانسته اند با قاطعیت و رفتار بالغانه رئیس خود را قانع کنند. یا مواردی که کمی باهم بحث داشتند ولی در آخر کارفرما به دورکاری راضی شده است. یعنی این فرد انقدر برای کارفرما ارزشمند و معتبر بوده است که اگر یک روزی با کارفرما گفتگو کند می‌تواند کارفرما را متقاعد کند که نمی تواند سرکار بیاید چون سلامتی خودش و خانوادش در خطر است.

 

اگر شما این گفتگو را انجام نمی‌دهید یعنی مهارت های شما خیلی ضعیف است. اگر موقعیت شما در چنین شرایطی تهدید می‌شود و کارفرما شما را اخراج می‌کند، به این معناست که شما هیچ اعتباری در آن شرکت ندارید. و تخصص شما در حدی نیست که اگر از این شرکت اخراج شوید، بگویید«من شرکت را از دست ندادم بلکه شرکت من را از دست داد» .

 

وضعیت این افراد چگونه است؟

اصل حرف من همین است که اگر کارفرما شما با چند هفته سرکار نرفتن شما و مرخصی بدون حقوق در این شرایط خاص، تصمیم به اخراج شما می‌گیرند، مشخص است که شما جزو نیرو های تعدیلی بوده اید.

اگر شما جزو افرادی هستید که رفتن و نرفتن شما علی السویه است، در حدی که با رفتن شما از شرکت موافقت می‌کنند و می‌گویند برو مثل تو زیاد داریم، این یعنی شما جایگاه مهمی در این شرکت ندارید. و من این موضوع را فقط از افرادی می‌توانم بپذیرم که تازه کار هستند و تجربه و سابقه کار ندارند.

آیا شما هم این علامت ها را دارید؟

  • از شغل تان راضی نیستید و کار تمام وقتی دارید که به بقیه ابعاد زندگی تان نمی‌توانید رسیدگی کنید و سلامت جسم و روان شما تهدید می‌شود.
  • رزومه خوبی ندارید و مجبور هستید که با پر کردن ساعت های کاری شغل تان را حفظ کنید و مبلغ مناسبی را هم دریافت نمی‌کنید.

این موارد به این معناست که شما برده کار هستید و کار در راستای شادی و ارتقای زندگی شما نیست.

زمانی که شما در راستای رضایت کارفرما خود مشغول به کار هستید در واقع یجورایی بردگی می‌کنید و آزاد نیستید و سلامت روان شما در تهدید است. در این صورت باید یک تجدید نظر روی شغل و هویت شغلی خود داشته باشید.

 

شغل آزاد بهتر است یا کارمندی؟

من خودم هیچ وقت دوست نداشتم کارمند باشم چون همیشه فکر می‌کردم آزادی من تحت الشعاع قرار می‌گیرد و نمی‌توانم به بقیه ابعاد زندگیم برسم. منظورم از کارمندی یعنی به عنوان کسی که استخدام شرکتی است و باید در یک بازه زمانی مشخص سرکار باشد. با این حال اگر رئیس تشخیص دهد، چند کار دیگر هم باید انجام بدهی. انگار شخص موظف است که حتی تا شب هم شده، در محل کار بماند و کار را انجام دهد و زمان بازگشت او به خانه مشخص نیست. در کل دوست داشتم خودم کارم را طراحی کنم. البته این نکته را بگویم که شروع کردن کار آزاد خیلی سخت است . چون خود من به شخصه به خودم هیچ وقت مرخصی نمی‌دهم. من جمعه، ایام تعطیل و عید را ندارم، ساعت کاری هم ندارم .( البته خوبه که ساعت کاری داشته باشید) .

البته منم ساعت کاری دارم ولی منعطف است . مثلا من در یک هفته دوست دارم روز شنبه را به خودم مرخصی بدهم و جمعه کار کنم. یا یه ساعتی از روز کار کنم یا یه ساعتی از شب.

ولی همیشه باید مغزم کار کند و خلاقیت به خرج دهم، مرتب باید ارتقا تخصص داشته باشم چون کسی نیست که به من حقوق دهد که من خیالم راحت باشد. در واقع ایمنی در شغل و درآمدزایی ندارم. پس خودم باید همیشه بروز باشم و رضایت مراجعینم و افرادی که با من کار می‌کنند را مدنظر داشته باشم که کارم رونق داشته باشد و در کنار آن خدمات دیگری داشته باشم تا خودم را نشان دهم . این قسمت کار خیلی سخت است.

پس نمی‌توان گفت کارمندی بهتر است یا کار آزاد ولی لازم است که ما در هر کدام از کارها ما سلامت روان داشته باشیم و متناسب با روح و روان ما باشد.

 

سوال یکی از کاربران: من از کارم راضی هستم ولی قدم آخر که باید موفقیت آخرم را رقم بزنم را برنمی‌دارم.

شاید شما ترس از موفقیت دارید که آن هم جزو اهمال کاری است. اهمال کاری انواع مختلفی دارد ، احتمالا شما اهمال کاری خاموش دارید. این نوع اهمال کاری معمولا برای افراد موفق است که از موفقیت می‌ترسند و خود را آنقدر با کارهای جانبی مشغول می‌کنند که به خود اهمال کار نگویند ولی در واقع اهمال کار هستند. چون کار اصلی شا را رها کرده و به کارهای فرعی می‌پردازند.

شما هر شغلی را که انتخاب کنید چه کار کارمندی و چه آزاد، داشتن سواد سفید خیلی مهم است. یعنی آگاه باشید که مسیر توسعه فردی شما چگونه پیش می‌رود تا قربانی نشوید و بگویید تقصیر کارفرما بود ، تقصیر بازار کار نامناسب ایران است و... ( من می‌دانم که بازارکار مشکلاتی دارد ولی راه در رو هم دارد).

با داشتن سوادسفید، اگر من کارمند باشم، می‌توانم نظام شغلی ام را با قاطعیت، طوری با رئیسم صحبت کنم که بداند :

  • من سر ساعت وارد و سر ساعت خارج می‌شوم.
  • اضافه کاری هم انجام نمی‌دهم و در ایام تعطیل هم نمی‌آیم.
  • از مرخصی هایم قطعا استفاده می‌کنم حتی اگر ضروری نباشد.

نکته: من کارفرما خود را عادت نمی‌دهم که اگر رو به مرگ بودم یا گر گواهی پزشک بیاورم از مرخصی ام استفاده می‌کنم، نه، ربطی به آنها ندارد که من به چه علت مرخصی می‌گیرم. (منظورم مرخصی هایی است که حق ماست)

من تمام مراجعینم را که کارمند هستند وادار می‌کنم تا حتما از مرخصی های ماهانه خود استفاده کنند و سرساعت محل کار را ترک کنند و به بقیه ابعاد زندگی شان رسیدگی کنند. این برای سلامت شان لازم است و جزو حقوق شان است.

 

دیدگاه های شغلی

سه مدل دیدگاه که ما نسبت به شغل داریم عبارت اند از:

 

مدل اول شغلی:

افرادی که فقط برای پول درآوردن کار می‌کنند . ویزژگی این افراد:

  • این افراد خیلی دلبسته شغل خود نیستند.
  • این مورد بیشتر در آقایان است چون در فرهنگ ما بیشتر بار مسائل مالی بر دوش آقایان است.
  • این افراد اول پول را می‌بینند بعد به علاقه داشتن به آن شغل فکر می‌کنند و اگر هم علاقه نداشته باشند می‌گویند «چاره چیست بالاخره من باید سرکار بروم».
  • سعی می‌کنند خود را با شرایط وفق بدهند و معمولا به سیستم کاری عادت می‌کنند.

ولی شاید اگر قبل از اینکه این شغل را انتخاب کنند از آنها بپرسیم « اگر می‌خواستی این شغل را نداشته باشی و قدرت انتخاب بالاتری داشتی، چه شغلی را انتخاب می‌کردی؟» به احتمال زیاد یک شغل دیگری را انتخاب می‌کردند، حتی اگر الان در شغل فعلی خود بهترین باشند.

پس خیلی از افراد ممکن است علاقه ای به شغل خود نداشته باشند ولی سر آن کار دوام آورده باشند. چون الان آن شغل برایشان فراهم شده است، در آن رشته تحصیل کرده و تخصص دارند و مجبورند ادامه دهند.

مضرات این مدل: این مدل کاری سلامت روان را تهدید می‌کند و شادی را کاهش می‌دهد و فرسودگی شغلی می‌آورد، اما درآمد خوبی دارد. من به این مدل کارها، می‌گویم درآمدزایی نه شغل یا هویت شغلی. و به مراجعینی که هنوز شغل پیدا نکرده اند هشدار می‌دهم که به دنبال بالا بردن مهارت هایشان و هویت شغلی بروند. شغلی که در آن شادی و رضایت دارند و می‌توانند با آن به ابعاد مختلف زندگی رسیدگی کنند.

 

مدل شغلی دوم

افرادی هستند که شغل شان، حرفه شان است . حرفه ای که آنها را به اهداف و امیال شان می‌رساند.

به طور مثال: فرد سرگرمی اش نقاشی کردن یا جهانگردی یا کار با برق یا هر چیز دیگری است و خیلی به این کار علاقه دارد و این را شغل خود قرار داده است و از آن درامد زایی می‌کند. یا یک نفر عاشق سفر است و به دنبال کسب مهارت های جهانگردی می‌رود و به عنوان تور لیدر مشغول به کار می‌شود.

من توصیه می‌کنم زمانی که می‌خواهید شغلی را پیدا کنید، بررسی اینکه چقدر به آن شغل علاقه دارید خیلی مهم است. یعنی شما چقدر در آن شغل دارید زندگی می‌کنید و حاضرید رایگان کار کنید و وقتی مشغول به کار می‌شوید متوجه گذر زمان نمی‌شوید. این موضوع خیلی شما را به موفقیت نزدیک می‌کند و می‌توانید درآمد خوبی از آن داشته باشید. چون خلاقیت شما را افزایش می‌دهد و بدون توقف کار می‌کنید.

این مدل افراد، خیلی به دنبال کار کارمندی نمی‌روند مگر اینکه خیلی خوش شانس باشند که در حیطه تخصص و علاقه اش بتواند کار کارمندی داشته باشد.

مضرات این مدل: یکی از آفت ها این است که ممکن است فرد برده این شغل شود و به این شغل عادت کند و از حالت طبیعی زندگی خارج شوند. خیلی از افراد موفق دنیا، شغل شان حکم خواب و تفریح و همسرشان را دارد، هیچی ندارند و تک بعدی اند. در این حالت ممکن است سلامت روان داشته باشند یا نداشته باشند.

در هر صورت، آن شخص ممکن است در حال کم گذاشتن از همسر و فرزندش، سلامتی، تفریح، خواب و... باشد و همیشه درگیر شغل اش باشد در عین حال خیلی هم خوشحال است. نمی‌توانم قضاوت کنم که این افراد آیا خوشبخت هستند یا خیر چون سیستم آنها بدین صورت است.

 

به طور مثال:

فرض کنید اگر شخص دچار اسکیزوئید باشد یعنی با خودش خوش است، این فرد اصلا علاقه ای به تعامل با دیگران ندارد. بنابراین اگر مثلا برنامه نویسی بلد باشد و یک کامپیوتر در اختیارش بگذارید، از صبح تا شب مشغول به کار می‌شود و حال خوبی دارد و به چیز دیگری نیاز ندارد.

یک نمونه واقعی از این مدل شغل: من یک شخصی را در اینستاگرام دنبال می‌کردم که مرتب به جنگل می‌رفت و کمپ می‌زد و خیلی به اسکی هم علاقه داشت. بعد از یک مدتی دیدم از افراد داخل و خارج از کشور به صورت روزانه پول می‌گرفت و آموزش سفر کردن به سبک هیچهایک را به آنها می‌دهد و کسب درآمد می‌کرد.

 

سومین نوع شغل

افرادی که در زندگی شان رسالت دارند و در تلاش هستند تا به رسالت و اهداف شان برسند. این افراد احساس می‌کنند به دنیا آمده اند تا کاری را انجام دهند و به ثمر برسانند. آنها شغل شان رسالت شان است. مثل بعضی از معلم ها که می‌گویند «شغل من رسالت من است، من در این دنیا آمده ام تا افرادی را مربی گری کنم و حرفم را به گوش بعضی از افراد برسانم».

مضرات این مدل: آفت این مدل که ممکن است برای بعضی از افراد پیش بیاید، این است که اگر شغل شان را از دست دهند ممکن است زندگی شان بی معنا شود. چون کل معنی زندگی شان را در شغل شان سرمایه گذاری کردند. مثلا من مدیر عامل فلان شرکت هستم و رسالتم به ثمر رساندن این شرکت است. یا حتی بعضی معلم ها ممکن است همچین طرز فکری داشته باشند و بعد از بازنشستگی معنای زندگی شان را از دست بدهند و افسرده شوند.

مسئله مهم اینجاست که شما باید بررسی کنید که کدام مدل از شغل ها مناسب شماست؟ کدامیک برای شما معنادار است و دوست دارید انتخابش کنید؟ البته این را در نظر بگیرید که هر کدام از مدل ها آفت هایی هم دارد.

 

آیا فقط یک مدل شغلی را باید داشت؟

ممکن است شغلی که انتخاب می‌کند بین دو مدل یا سه مدل هم پوشانی داشته باشد مثلا شما شغل تان را بر اساس امیال و رسالت تان انتخاب کرده باشید و درآمد خوبی داشته باشد که این شغل در واقع دو مدل شغلی را با خود دارد. وقتی که شغل شما مدل ۲و ۳ را پوشش بدهد معمولا درآمد خوبی دارد، اما فردی که مدل ۱ را دارد کمتر پیش می‌آید که ثروتمند شود، چون علاقه ای به شغلش ندارد و به سختی تحملش می‌کند. مثل بعضی از کارمندان اداره که حوصله ارباب رجوع را ندارند و مثلا به آنها پیشنهاد مرخصی که می‌دهید، تند برخورد می‌کنند و می‌گویند« نه من اگر بروم، کارم را از دست می‌دهم». من از این افراد می‌خواهم که یک تجدید نظر روی شغل شان داشته باشند چون این مسئله برای سلامت روان و جسم شان تهدیدکننده است.

نکته: بین این سه مدل شغلی، آفت مدل اول بیشتر است.

در هر مدل، اگر مراقب باشید که آفت های آن دامن گیر شما نشود، می‌تواند بهترین نوع شغل باشد که همراه با رضایت، شادی، آزادی است و هر وقت بخواهید بتوانید دورکاری کنید یا بتوانید در شغل تان تجدید نظر کنید.

 

چگونه شغل خوبی انتخاب کنیم؟

در اینجا چند سوال مطرح می‌کنیم که اگر شغل شما این ویژگی ها را داشته باشد شغل خوبی است، اگر ندارد یک جای کار می‌لنگد. تذکر: همه موارد را در بازه ۵ ساله در نظر بگیرید.

  • آیا در این شغل بعد از ۵ سال، شما را به آدم جدیدتری تبدیل می‌کند؟ ( اگر بیش از ۵ سال است که مشغول هستید، سوال یه این صورت است: آیا این شغل شما را آدم جدید تری کرده است؟ تغییر در هویت و شخصیت شما گذاشته است؟)
  • آیا مهارت های شما، حتی یک مورد، بعد از ۵ سال توسعه پیدا کرده است؟ (یعنی این شغل باعث شده مهارتی یاد بگیرید یا تخصصی پیدا کنید که مثلا اگر به هر دلیلی از این شغل بیرون بیایید، بتوانید با آن مهارت یک کسب و کاری راه اندازی کنید؟ یعنی شما وابسته به آن محیط قبلی نباشید )
  • آیا چیز جدیدی در این شغل یادگرفتید؟ ( یعنی دانش و آگاهی تان افزایش یافته؟)
  • آیا ارتقاع شغلی پیدا کردید؟
  • آیا با بیرون آمدن از آن شغل، شما تهدید می‌شوید یا شرکت؟
  • آیا با بیرون آمدن از آن شغل، افرادی هستند که خواهان استخدام شما باشند؟

اگر این سوالات را به درستی پاسخ بدید می‌توانید ببنید که شغل تان را درست انتخاب کردید یا خیر. اگر خیر، متاسفانه شما جزو دسته ای هستید که نتوانستید آن ارزش ها را در خودتان اجرا کنید و سواد سفید را در خودتان ارتقا دهید تا شغل دنبال شما باشد نه شما به دنبال شغل. در این شرایط، شغل تحت انتخاب شما نیست و شما نمی‌توانید کارفرما خود را انتخاب کنید. و لازم است که به دیگران التماس کنید تا یک نفر شما را انتخاب کند و این جای ناراحتی دارد .

من با دیدن اینکه خیلی از افراد هستند که به خاطر این موقعیت، به اجبار مشغول کار هستند، احساس ناراحتی کردم. و احساس کردم و این افراد چه قربانیانی هستند و چقدر این مدل زندگی سخت است. بعد فهمیدم که شاید مشکل از یک سری مسائل در انتخاب شغل یا مدل گفتگو در قرارداد شان با کارفرما است. و به ذهنم رسید که مطالبی که تا الان گفتیم را با شما مطرح کنم.

 

اگر شرایط ایده آل نداریم چه کار کنیم؟

اگر شما الان در این شرایط ایده آل نیستید، اشکالی ندارد. از همین الان شروع کنید و در یک بازه زمانی ۶،۷ ماهه برای توسعه فردی خود برنامه ریزی کنید و به خودتان متعهد شوید که بعد از این دوره، بتوانید فردی باشید که اگر از شغل آینده خود بیرون آمدید آن شرکت شما را از دست داده باشد نه شما شرکت را.

زمانی که شما شغلی را انتخاب می‌کنید، باید با کارفرما خود این قرارداد را ببندید که من نیاز دارم که مثلا یک ماه در سال یا چند روز در ماه مرخصی داشته باشم. این موضوع حق طبیعی شماست و خوشبختانه این موضوع در کسب و کارها پذیرفته شده است.

برای این مرخصی ها، شما می‌توانید با خودتان قاطعانه برنامه ریزی کنید که مثلا « من در ماه، نیاز به سه روز سفر رفتن دارم » و این موضوع را با کارفرما خود مطرح کنید تا فکر نکنند شما فقط می‌خواهید شبانه روز کار کنید و از مرخصی تان استفاده نکنید. و کارفرما خود را عادت ندهید به اینکه برای او دلیل مرخصی را توضیح دهید . حتما برنامه تفریح و سفر داشته باشید. حتی می‌توانید مرخصی های چند ماه خود ( مثلا ۳ماه) را باهم جمع کنید و یک هفته سفر بروید.

 

اینطور نیست که ما کار را کنار بگذاریم. کار جزو یکی از ابعاد مهم زندگی ما و جزو «نیاز به بقا» ما است. ولی سفر، تفریح، رسیدگی به خانواده و خودمان هم مهم هستند.

 

سوال: در شغل های آزاد، آیا می‌شود شغل به دنبال ما باشد؟

بله. مشتریان شما به دنبال شما هستند. اگر کار شما منحصر به فرد باشید و مزیت رقابتی داشته باشید ( یعنی رقبا خود را بسنجید و ببینید من باید چه تفاوتی با آنها داشته باشم تا مشتری، من را برای آن خدمات انتخاب کند) که این کار نیاز به سواد و تخصص خاص خودش را دارد.

 

برای شغل آزاد از کجا شروع کنیم؟

برای فریلنسری یا شغل آزاد، به دنبال کسب سواد شغلی باشید. یعنی باید مشتری هدف خود را بشناسید، بیزینس پلن داشته باشید و دوره های حرفه ای شرکت کنید. خیلی مهم است که کار را با داشتن سواد شروع کنید و پله پله جلو بروید. بلا نسبت، مثل دست فروش ها عمل نکنید ( البته یه سری از دست فروش ها خوب پول در‌می‌آورند ولی سواد آن کار را ندارند) و بدون دانش و سواد شروع نکنید.

اگر شما با سواد شروع کنید و پله پله جلو بروید، بدین صورت که : حیطه شغلی من چیست؟ کدام مدل شغلی ؟ می‌خواهم چه افرادی را به عنوان مشتری هدف انتخاب کنم؟ چطور بازاریابی کنم؟ و... . و در کل سواد مالی تان را بالا ببرید و تلاش و صبوری کنید تا مشتری پیداکنید، قطعا موفق می‌شوید.

کم کم مشتریان شما هم، با تعریف کردن از شما به دیگران، مشتریان بیشتری برای شما جذب می‌کنند.

شما در اول راه، مسیر سختی را در پیش دارید. چون باید یاد بگیرید، رشد کنید ولی دیگران شما را جدی نمی‌گیرند. باید صبور باشید و تحمل کنید، اصلا زود به نقطه خوب کاری نمی‌توانید برسید.

در سال های اولیه کار، باید مدام تجربه کنید و درآمدتان را صرف رشد و سرمایه گذاری روی خودتان خرج کنید و مراقب سواد و مدیریت مالی تان باشید تا دخل و خرج تان متناسب هم باشند و باید صبور باشید و نا امید نشوید.

شما چه کار کارمندی چه کار آزاد را انتخاب کنید، نیاز به سواد مالی دارید. تا در شرایطی مثل شرایط کرونا، بتوانید راحت تر با بحران کنار بیاید و اگر نیاز بود، محل یا نوع کار خود را تغییر دهید.

 

هشدار:

بعضی از افراد زود به زود تغییر شغل می‌دهند، چون به دنبال شرایط ایده آل هستند. اما هیچ گاه شرایط از اول کار ایده آل نبوده و نیست. این مدل تغییر شغل، اعتبار شما را کاهش می‌دهد و باعث می‌شود که به تخصص نرسید و به ایده آل شغلی دست پیدا نکنید. یا بعضی از افراد مدام تغییر شغل می‌دهند بعد می‌گویند «شغل قبلی درآمدزا تر بود». همه شغل ها زمینه درآمد زایی خوب را دارند مهم این است شما در آن شغل و در سواد سفید متخصص شوید تا در هر کاری بتوانید موفق شوید.

 

هاجر یادگاری

ثبت دیدگاه

0 دیدگاه

ورود برای پیوستن به گفتگو